‌ناظم هروی در تذکره‌ها

تاریخ انتشار: 1399/04/24 نویسنده: دکتر غلام‌مجتبی انصاری

دکتر غلام‌مجتبی انصاری

استاد پیشین دانشگاه بیهار هند


برخی از پادشاهان صفوی سخن‌شناس بودند و قدر سخنوران و شاعران را می‌شناختند، از سخنوران این دوره که تعدادشان بسیار است؛ صائب، وحشی، کلیم، عرفی، هاتف، فصیحی، واله هروی، ناظم هروی، و میرزا جلال اسیر و غیرهم نغمه‌های خوش‌آیند سروده‌اند. بعضی از این‌ها متقدمین را بیرون کردند و سعی نمودند که طرز قدیم را تازه کنند. این نکته قابل یاد کردن است که آن‌چنان‌که بیش‌تر اهل ادب می‌پندارند سبکی که به سبک هندی معروف شده سرتاسر از عبارت‌های پیچ‌درپیچ، معانی آفرینی و اغراق انباشته نیست بلکه در آن مضامین لطیف و کارآمد نیز وجود دارد و این مضامین نشانۀ هنرآفرینی و باریک‌اندیشی و نکه سنجی آن شاعران باکمال است.

یکی از مسایل مهم ادبی دورۀ صفویه مسئلۀ توسیع و ترویج زبان و ادب فارسی بیرون از سرزمین ایران و مخصوصاً در کشور هندوستان است. چنان‌که ما می‌دانیم زبان فارسی با زبان قدیم هندوستان یعنی سانسکریت رشتۀ پیوند دارد. عقاید و داستان‌های قدیم این هر دو کشور نیز متشابه‌اند.

دورۀ حیات ناظم هروی تقریباً از اوایل سدۀ پانزدهم هجری شروع شده تا آخر همین قرن دوام یافته است. حقیقت این است که ناظم هروی در طول زندگانی خود زمان سه تن از شاهان صفویه یعنی شاه‌عباس بزرگ، شاه‌صفی و شاه‌عباس ثانی را درک کرده است. گفتنی است که اگرچه ناظم به شاهان صفوی نزدیک نبوده اما او شاعر دربار عباس‌قلی‌خان شاملو بود که از طرف شاهان صفویه بیگلربیگ هرات بود، هم‌چنین در مدح حسن‌خان شاملو که از طرف شاهان صفویه حاکم خراسان بود قصیده‌ها پرداخت.

چنان‌که در مجمع‌الفصحا نوشته است: «مداح حسن‌خان شاملو حاکم خراسان بود. از جانب یکی از شاهان صفوی اکثر مقاطع و غزل‌ها بلکه اکثر غزلیات در تعاریف خان مسطور است.»

حسن‌خان شاملو دل‌دادۀ شعر فارسی بود و خودش هم شعر می‌گفت. طاهر نصرآبادی در تذکرۀ خود نوشته است که او دیوانی مشتمل بر سه‌هزار بیت به یادگار گذاشته است.

نام و نام خانوادگی شاعر: بیش‌تر تذکره‌نگاران این شاعر را به نام ملا ‌ناظم هروی ذکر کرده‌اند. طاهر نصرآبادی که معاصر این شاعر بوده، در تذکره خود نامش را ملا ناظم هراتی نوشته اما خود ناظم در دو قصیده خودش را «علی‌رضا» نامیده و گفته است:

در آغــــاز فـــطـرت در آوان مبـــــداء

علــــی بــود نامــم رضــا بــود کــارم

چو گشتم ملقب به ناظم یقین شد

کـــه دادنــد در مـــلک نظــم اخـتیارم

از این دو شعر معلوم می‌شود که نام اصلی شاعر «علی‌رضا» بود ولی بعد از آن‌که شهرت و مقبولیت او زیاد گردید «ناظم» تخلص یافت.

تاریخ تولد و مولودش: تاریخ تولد ملا ناظم در هیچ تذکره به دست نمی‌آید. خودش به این نکته اشاره نکرده است. اما چنان‌که برخی نوشته‌اند در سال 1076هـ شصت ساله بوده بنا بر این به احتمال قوی در 1016هـ به دنیا آمده است. مولودش هرات واقع در خراسان قدیم بوده که امروز از افغانستان است. خود مکرر در اشعارش از مولودش نام برده است. و در یکی از اشعارش نسبتش را به خراسان چنین بیان کرده است:

بـود دیـوان فصاحـت به دو مصـرع محـتاج

طالب از آمل و ناظم ز خراسان برخاست

در مثنوی «یوسف زلیخا» که از تصانیف اوست، نگهبانی خراسان را بدین بیان آرزو نموده است:

به دور ایـن‌چـنیـن فرخـنده شـاهـی

که عشرت داشت هرسو بر نگاهی

هــــرات کـــامــــرانــی را نـگــه‌دار

خــراســــان بـــزرگــــی را نـگـه‌دار

جای دیگر در ضمن یکی از قصایدش ادعا می‌کند که مولدش خراسان از وجود او گنجینۀ انفاس مسیحا شده ولی مردمان قدرش را نمی‌شناسند.

آموزش و تربیت و استاد ناظم: اطلاعات در بارۀ آموزش و تربیت ابتدایی ناظم هروی نایاب است. قرین قیاس که تعلیم و تربیت این شاعر در همان ایلات هرات شده باشد. البته در فن شاعری استاد او شاعر معروف هرات میرزا فصیحی شاعر درباری حسن‌خان شاملو در خراسان بود و بعد از آن شاعر و مصاحب درباری شاه‌عباس بزرگ صفوی نامزد شد. مؤلفین «مجمع‌النفایس»، «مخزن‌الغرایب»، «خلاصه‌الکلام» و «نشتر» متفق‌القول‌اند که که در فن شاعری میرزا فصیحی استاد ناظم بود. او به استادش ارادت و اخلاص حقیقی داشت و از جدائیش سخت غمگین بود. گفته است:

جام دیدار فصیحی داشت ناظم تشنه‌ای

کز دلم هجران چندین ساله را آواره کرد

این همان فصیحی هروی است که سه شاگردش درویش حسین‌واله هروی، ملا‌ناظم هروی و میرزا جلال اسیر شهرت یافتند. او آرزومند بود که به هند سفر کند، مراد نیافت. اما نسخه‌ای از دیوانش را به اگره فرستاد.

میرزا اسکندر بیگ در عالم‌آرای عباسی نوشته است که در سال 1021هـ چون شاه‌عباس بزرگ به هرات وارد شد فصیحی را طلب نمود. نواخت و شاعر درباری خود مقرر کرد و صاحب آتشکده می‌نویسد که فصیحی در خطاطی نیز چیره دست بود. طبق قول طاهر نصرآبادی دیوان مشتمل بر شش‌هزار بیت به یادگار گذاشت. وفاتش به گفتۀ درویش‌حسین والۀ هروی در 1046هـ اتفاق افتاد.

بگو فصیحی آزاده سوی جنت شد

رشته و تعلق ناظم به عباس قلی‌خان: از مطالعۀ تذکره‌ها واضح می‌گردد که اولین مربی و سرپرست ناظم عباس قلی‌خان شاملو بود که از طرف شاهان صفویه بیگلربیگ هرات بود. او شاعر را زیر حمایت خود گرفت و پیوسته او را به خلعت و نعمت خوش‌دل می‌ساخت.

واله داغستانی در تذکرۀ ریاض‌الشعرا نوشته است: در خدمت عباس قلی‌خان شاملو که در زمان شاه‌سلیمان مغفور بیگلربیگی به استقلال هرات بود به‎سر برد و خان مزبور مراعات نسبت به وی فرمود و مثنوی یوسف و زلیخا را بفرمودۀ این خان والاشأن گفته و داد سخنوری در آن داده در مدت چهارده‌سال به اتمام رسانیده است. به قول طاهر نصرآبادی در خدمت عالی‌جاه عباس‌قلی‌خان اعتبار عظیم داشت چنان‌که در یوسف و زلیخا مدح مشارالیه در نهایت قدرت کرده.

در مثنوی یوسف و زلیخا نام بابی مفصل در تمجید و تحسین عباس قلی‌خان نوشته و خلوص عقیدت خود را نسبت به وی اظهار داشته و سبب تألیف این مثنوی را بیان کرده است:

بـه بخــت شــامـلو عــباس خــان است

کــه چـون دولـت مقدس دودمان اسـت

نمــی‌تـرســـم بگویــم هــر چـه باشــد

کم از شاهست و بیش از هر چه باشد

باز هم می‌گوید که چون عباس‌قلی‌خان شاملو مرا از جام سخن مست دریافت به طرف من نگاه انداخته فرمود که: ای مداحِ من! اشعارت درخشنده، غزلت زیباترین، قصیده‌های تو برای احباب بزم چراغ هدایت است. تو شاه اقلیم سخنی، پس نمی‌دانم چرا تا حال مثنوی نسروده‌ای؛ زنهار نخواه که گُلت در غنچه و باده‌ات در خم بماند:

چرا در مثنوی فکرت رسا نیست

نمی‌دانـم چرا ناشد چرا نیست

نخــواهمت که باشـی بی‌ترنم

گلت در غنچه باشد باده در خم

اما عذر پیش کرد که این مثنوی قبلاً هم منظوم گردیدۀ ماست، سخن گفته را بازگفتن زیبا نیست. عباس‌قلی‌خان پاسخ داد که همه راه‌های جهان مسلوک مردمان است پس اگر کسی به راهی که دیگران رفته‌اند بگذرد خطا نمی‌توان گرفت پس قصه یوسف و زلیخا را از سرنو منظوم کنی، ناظم پذیرفت. گفته است:

کـمر بستم به تحصیل رضایـش

زبـان دادم بـه تـرتیب دعـایـش

الهــی تــا ز یوســف وز زلیخــا

کننــد آرایــش معنی و انشـــا

به مصر بخت فرمانش روان باد

که فرمانم به این نظم روان داد

مؤلف «خلاصه‌الاکلام» نوشته است که ناظم این مثنوی را در ظرف چهارده‌سال تمام کرد.

مؤلف «نشتر عشق» هم همین طور بیان کرده که در عرصۀ چهارده‌سال، سنۀ یک‌هزاروهفتادودو اتمام رسانیده ولی ناظم تاریخ آغاز و انجام این مثنوی را چنین بیان کرده است:

ز هجــرت در هـــزار و پنجــه و هشــت

ز مولودش سخن خوش دودمان گشت

نگـارش زان دریــن فرصـت فـروغســت

کــه ســال چـــارده سـن بلــوغســت

دوران پیری ناظم:

از مضمون اشعاری که در دوران پیری سروده چنین بر می‌آید که او در خزان عمر عزلت‌نشینی و گوشه‌گیری اختیار کرد و از شهرت و نام دوری می‌جست. گفته است:

ناظم از بس مست ذوق گوشه‌گیری گشته‌ام
هــر دم از خـود تـا بـه خلوت‌گـاه عنقـا می‌روم

در پیری کم‌زور و ناتوان شده بود و نیروی راه رفتن نداشت.

مخمـــورم و سـوی باده نتوانم رفت

ستــانــم و ره اراده نتـــوانــم رفــت

پیری به ضعیفی‌ام چنان گشته سوار

کـز خـاطر کــس پیــاده نتوانــم رفــت

♦♦♦

تکـــرار دواکـــنم نکــند ضعــف بـدن را

بسیــــار مـزن بخیــه قبــا کهنـۀ تن را

در چنین وقت همه هوس‌ها و تمنیات شاعر نابود و تمام تعلقات معدوم شده بود، می‌خواست که مثل موران قانع و صابر بماند نه مانند حضرت سلیمان صاحب سرو سامان باشد:

پیری از ما برد رنگ خواهش دیو هوس

تلخی از ما رفته چون گل در شگر افتاده

♦♦♦

چنین از ضعیفی بساط غرور

اگر مور گردی سلیمان مباش

فی‌الجمله در همین عوالم ضعیفی و ناتوانی ناظم هروی در سنۀ 1081هـ از این جهان فانی به جهان جاودانی شتافت.

دیدگاه‌تان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *