سید مسعود طلوع، طبیب طنزنویس هرات

تاریخ انتشار: 1399/03/25

محقق عبدالغنی نیک‌سیر


نگاره‌ای از دکتور سید مسعود طلوع در اواخر عمر

در سیر طبیعی تفکرات ادبی و قلم‌زنی‌های پژوهشی که ما داشته‌ایم بسیار کسانی را که مسلک تخصصی‌شان چیز دیگری بوده ولی در ادبیات و یا مقولۀ هنرهای دیگر هم دستی داشته و حتی از نخبگان فکری هم بوده‌اند که در این‌جا می‌توان از دکتور سیدمسعود طلوع یاد کرد که در طبابت مقامی شامخ داشته و در عین حال در ادبیات و به ویژه در نگارش طنز و گاهی هم پرداختن به شعر از خود لیاقت وافی نشان داده است.

طلوع در سال 1315 خورشیدی در گذر «شیر عسسان» جوار بازار خوش هرات چشم به جهان گشود. در خردسالی از حمایت پدرش سید تقی‌شاه محروم گردیده و در سایۀ عطوفت ناپدری‌اش حاجی میرکاظم شاه حکیم پرورش یافته و در سایۀ ره‌نمودی وی به مکتب راه یافته است. در سال 1344 وارد دانشکدۀ پزشکی دانشگاه کابل شده و با داشتن لیاقت کافی در این عرصه، طب کابل را با داشتن تخصص در رشتۀ گوش و گلو به پایان آورده است.

در سال 1359 تشکیل خانواده داده و حاصل آن پنج دختر و یک پسر است، که همه در دامان مادر و پدری مهربان، ولی مانند هزاران پدر و مادر داغ‌دیدۀ این کشور، سال‌ها به داغ و سوز یک دختر از دست دادۀشان در جنگ‌های تنظیمی سال‌های 1371-1372 کابل سوخته‌اند و ساخته‌اند.

آن گونه که از رخدادهای زندگی سیدمسعود طلوع به حیث پزشکی حاذق در طبابت و قلم‌زنی‌های وی در ادبیات بر می‌آید، او حیات خود را از نوباو‌گی با شکنج و رنج و درد و محرومیت آغاز نموده و در جوانی و پس از آن هم با ناملایماتی فراوان دست به گریبان بوده است. که این همه باعث گردیده تا او با احساس نظیف و دردآلودی که داشته به سوی ادبیات و آن هم از نوع طنز آن، کشیده شود، طوری که درین زمینه آثاری ارزنده هم نوشته که شایستۀ تحقیق و بررسی است.

زمانی که استاد علی‌اصغر بشیر هروی نویسنده و طنزنویس ورزیدۀ کشور، از سال 1347 تا 1352، مسئولیت جریدۀ پرخوانندۀ «ترجمان» را به دوش داشت، مسعود طلوع به حیث طنزنویس با قلمِ خوش‌آیند خود هم‌کار قلمی دایم و قایم این جریدۀ وزین بود و هم‌دوش با جلال نورانی طناز معروف و عبدالرحیم نوین کارتونیست شهیر کشور و تعدادی دیگر هم‌راه با خودِ مرحوم بشیر، این جریده را محبوب همگان ساخته بودند.

نمونه‌ای از طنزهای دکتور طلوع در جریدۀ ترجمان

دکتور طلوع در طبابت به ویژه در تداوی گوش و گلو، دستی توانا داشته و در بعضی شهرهای افغانستان چون کابل، هرات، بدخشان و دیگر جای‌ها نیز به کار درد و درمان مریضان پرداخته است. او انسانی کم‌سخن، وارسته، متواضع و آزادمنش و بدون تکلف بود. تفکرات انسانی و بشردوستانۀ وی همیشه در هاله‌ای از ابهام می‌نمود؛ زیرا که به گفتۀ خودش، خوش داشت که در انزوا زندگی کند. او در اثر چاپ ناشدۀ معروفش به نام «جهش نفوس و مشکل بزرگ» باورمند به یک حکومت جهانی بود. حکومتی که از بسیاری تعلقات دست و پاگیر اجتماعی مبتنی بر روابط قومی، سمتی، مذهبی و حتی ملیتی مبرّا باشد. او در آن‌جا عقیده دارد که چنین حکومتی در آینده خواهد آمد.

طلوع در نوشته‌های طنزآمیز خود همیشه از درد و رنج و فقر مردم سخن می‌گفت و نارسایی‌ها را به زهرخند می‌گرفت. چون خودش زیاد محرومیت و درد و رنج زندگی را، به ویژه در دوران جنگ‌های تنظیمی کابل و از دست دادن یکی از افراد خانواده‌اش دیده بود.

کسی که با سید مسعود طلوع دیدار و او را درک کرده باشد، به طور حتم دریافته است، که در ظاهر او فردی آرام و گوشه‌گیر و کم‌گپ بوده، ولی در درونش طوفان و غوغایی داشته و این همه تلاطم درون را همیشه در کالبد طنزهای تلخ برملا ساخته است، که با ارایه این طنزهایش همیشه نیش‌خند‌های گزنده هم‌راه داشته است. آثار طنزی دکتور طلوع در جراید و نشرات کشور هم‌چون کاروان، پیام وجدان، انیس، نگاه، شوخک، مجاهد و به ویژه ترجمان، که تابلوی همیشگی طنزهایش بود، به چاپ می‌رسید و در نشرات و مطبوعات هرات نیز در روزنامۀ اتفاق اسلام، مجلۀ «هفت قلم» و در اواخر دهۀ هفتاد در «اورنگ هشتم» نیز گه گاه انتشار یافته است.

از آثار و نوشته‌های چاپ ناشده و معروف طلوع می‌شود از: «جهش نفوس و مشکل بزرگ»، «انفجار نفوس»، «سفرنامه از برلین تا کابل» و «خاطرات سفر چکوسلواکیا» نام برد. او در زمینۀ شعر هم طبع‌آزمایی نموده و می‌گوید: «با آن‌که قریحۀ فطری شعری ندارم، گاه‌گاهی البته به زور، نظم‌های  طنزآلودی نیز سرهم کرده‌ام که دوستان پسندیده‌اند». از نمونه‌های شعری وی می‌توان از مثنوی طویلی به نام «غلام‌نامه» که در سال 1375 و برای شاه‌غلام مجلۀ طنزی مشهور «گل‌آقا» در ایران سروده است، نام برد که در آن می‌گوید:

بیار تا چه داری ز خنده نشان

ز نثر و ز طنز و ز شعر گران

میان دو تن خنده چون آتش است

غلام شاه بدبخت هیزم‌کش است

چند اثر داستانی دیگری هم از وی به نام‌های «لبخند زلزله»، «بیا تا گل برافشانیم» و «سیمینار گریه» و قطعاتی شعر باقی مانده که در سال‌های اخیر عمرش نگاشته است. اما باید گفت که مهارت اصلی ادبی و ذهنی وی در نگارش طنز بوده است که در همین زمینه نیز شهرت بسزایی در مطبوعات کشور و به ویژه جریدۀ «ترجمان» داشته است.

به هر حال سیدمسعود طلوع را چون طبیبی حاذق و ادیبی لایق باید شناخت که عمر پر بار خود را هم در پای درد و درمان مردم خویش و هم قلم و اندیشه‌اش را برای روشنی‌بخشی اذهان دیگران به کار گرفته است. در سال‌های آخر زندگی، او در یکی از بلندمنزل‌های شمال‌شرقی دروازۀ خوش هرات، معاینه‌خانۀ تداوی مریضان گوش و گلو را در دسترس داشت، که من گه‌گاه عصرهای روز در همان جا مزاحم حال وی می‌شدم و او با صمیمیت با من هم‌صحبت می‌شد و در عین حال کم و بیش مریضان را هم معاینه می‌نمود و حتی ملاحظه نمودم که از بعضی مریضان بی‌بضاعت کدام فیس یا مبلغی پول هم اخذ نمی‌کرد. طلوع در همان حال در بارۀ ادبیات و طنز و کاریکاتور و ازین دست ژانرهای ادبی سخن می‌گفت و در عین حال گوشه‌گوشه‌هایی از خاطرات دوران کودکی، تحصیل و روزگار دانشگاهی‌اش سخن می‌گفت.

افسوس که روزگار کج‌مدار نگذاشت بیش‌تر از آن‌چه بوده بارور گردد و آثار دل‌انگیز بیش‌تری از وی باقی بماند. او سرانجام در شصت‌وپنج سالگی به تاریخ 27 دلو 1380 چشم از دنیا پوشید و در جوار شهزاده قاسم در کهندژ به خاک سپرده شد.

برگی از آثار چاپ‌ناشدۀ دکتور طلوع

دیدگاه‌تان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *