عبدالحی حبیبی
غوردان، غاوردان یا بغاوردان یکی از دهات قدیمی در پانزده کیلومتری جنوبشرق شهر هرات و در شمال هریرود واقع بود که از نهر سبقر آبیاری میشد. از این ده، دانشمندان بزرگی برخاست. بنا به گفتۀ عبدالرئوف فکری سلجوقی مصحح رسالۀ مزارات هرات (1343ش.) قلعه و باغی به نام غوردان در این منطقه مشهور بود که تا حدود سالهای 1335 خورشیدی آبادان بود و پس از آن به هم پاشید و از میان رفت. این قلعه در کنار مزار ابوحفص غاوردانی قرار گرفته بود که بین اهالی مشهور به مزار خواجه غوردانی است. از حدود سالهای 1330 خورشیدی در محل بغاوردان دهی دیگر با نام «قلعۀ فراهیان» آباد شد. در مجموع، اراضی بغاوردان/غاوردان/غوردان کنونی بین روستاهای کشکک، قلعۀ فراهیان و امام شش نور تقسیم شده است. این روستا متفاوت از روستای غوران در 25 کیلومتری شرق هرات است.
در جمله فرآوردههای مدنیت انسانی که فرهنگ و زبان و نسلهای بشری در آن به وجود میآید و پرورده میشود، اماکن و بلاد و ساحات حیات بشری است که شناسایی رجال تاریخ با انتساب به این بلاد ممکن میگردد و آنچه در یک ساحۀ بشری خلق گردیده و آن ساحه امروز جزو یک مملکت است تمام آن مواریث، مایۀ تاریخ و فرهنگ مردم آن کشور شمرده میشود و بنابراین حفظ نامهای قدیم بلاد و اماکن جغرافی، از کارهای بسیار نافع است که با آن تاریخ و فرهنگ آنجا معرفی میگردد و جزو مواریث مردم همان مکان شمرده میشود.
در نامهای بلاد و اماکن به مرور زمان دیگرگونگی نیز روی میدهد که در تحت عوامل مکانی و لسانی و اداهای لهجوی محلی، یا احیاناً به تصحیف کاتبان و طبقۀ میرزایان بیسواد واقع میگردد. مانند اینکه اجرستان (وجیرستان تاریخی) را حجرستان و ارغسان را ارغستان و کرتها را قرطای مینوشتهاند یا تورخم پشتو را طورخم و نام تورهباس را طرهباز و نام بسیار مشهور تاریخی مهراب کابلی را محراب و گزیو را گریو و پنجوایی را پنجبایی ولالپوره را لعلپور و پشین را پشنگ و صدها چنین تصحیفات را بر کمک مظلوم تاریخی وارد آوردهاند که «گر تو ببینی نشناسیش باز». اگر چنین دگرگونیهای عمدی یا غیر عمدی را بر نامهای تاریخی بیاوریم، فردا هویت و اصالت تاریخی آن از بین میرود و وقایع و کسانی که منسوب بدان اماکن و بلادند و جزو تاریخ فرهنگ این سرزمین بهشمار میآیند، نزد مردمان فردا و آیندگان، ناآشنا و مفقود میمانند و درنتیجه بسا از مفاخر تاریخ و فرهنگ از دست میرود. مثلاً با تغییر نام اسفزار، تمام آن علماء و مشاهیری که به این سرزمین منسوبند و جزو مهم تاریخ مااند، پیش آیندگان ناشناخته میمانند و آنچه را تاریخ به ما سپرده عمداً از دست میدهیم.
این کار در نشر و طبع شروح احوال مشاهیر و ترتیب و انتشار متون قدیم اهمیتی بسزا دارد و باید آنچه در بین قدما شهرت بنامی داشته، آن نام را همان طوری که تاریخ و گذشتگان ما ضبط کردهاند حفظ کنیم و در آن مطابق به ذوق و یا شنیدگی امروز تصرفی نکنیم. و اگر هم در نام امروز تغییر وارد شده باشد، در پاورقی این نام جدید را شرح دهیم تا آیندگان به تخلیط و التباس گرفتار نیایند.
در حوالی نزدیک هرات جایی بود به نام بغاوردان، که ذکرش در «طبقات الصوفیه» خواجه عبدالله انصاری و «نفحات» جامی و برخی از کتب جغرافیا و رجال آمده است. در طبقاتالصوفیه گوید: «باحفص بغاوردان پاس از شب بر پل خفته میگفت … (ص 267)»، این سندیست که به خود هرات و پیر هرات، پیش از سنۀ 481ق. یعنی به زمان پیش از وفاتش که یکی از مریدان، امالی او را در طبقات الصوفیه مینوشت، تعلق دارد. و در کتابخانۀ خطی نافذ پاشا (استانبول، مکتوبۀ 671ق.) و در مخطوطۀ کتابخانۀ نور عثمانیه (استانبول، سنۀ 839ق.) و مخطوطۀ کلکته (پیش از 1015ق. در هند) نام بوحفص بغاوردان را به اضافت و به اتصال حرف اول به دوم که جزو اول نام باشد – نه (بای) ظرفیه نوشتهاند، که برخی متأخران آن را جدا ساختهاند.
این که من بغاوردان را شکل اصیل کهن این نام میدانم، چند دلیل دارد:
من بغاوردان را هم از این مقوله میشمارم، که پیشوند بغ در قدیم داشت و «به» قید ظرفیت پیش از «غ» نیست و غاوردان یا غوردان (تلفظ زندۀ کنونی هر چه باشد) مخففی است از بغاوردان قدیم که «ب» آغاز آن را حذف کردهاند و این کار هم غالباً در دورۀ تیموریان هرات در قرن دهم تخفیفاً وقوع یافته است و ما نظیری از این گونه تخفیف و حذف در اسماء بلاد داریم. مثلاً عبدالکریم سمعانی (متوفای 562ق.) که قولش در مورد انساب و رجال حجیت واثق دارد، در نسبت لبغاوزجانی منسوب به قریۀ بغاوزجان چهار فرسخی سرخس مینویسد: که آن را غاوزتنان[2] هم گویند[3] که «ب» اول کلمه را تخفیفات حذف کرده باشد، ور نه خود بغاوزجان هم پیشوند بغ داشته است و قراری که شاغلی علیاصغر بشیر گفتند، اینجا را اکنون قازغان گویند و نزدیک زورآباد (سورآباد تاریخی) در مرزهای سرخس واقع است.
سند قدیمتر بغاوردان تصریح اصطخری در حدود 340ق. است که در شرح انهار هرات گوید: «وَ نَهریُسّمی فَغَر، لیسقی رستاق بغوردان».[4]این فغر اصطخری را اکنون سبغر = سبقر گویند و بغاوردان به غوردان (به فتحتین) تبدیل گردیده که در اتلس قریهها افغانستان (ج 3، ص 1081) غوردان در علاقهداری گذره جنوب شهر هرات ظاهراً جز غوردان است که این نام در اتلس مذکور نیست.
کسانی که در مقابل در متن قدیم و دلایل اتمولوجی به کتب ممسوخ و یا ضبطهای مصحّف و مغیّر متأخران مانند کاتبان متأخر نسخ نفحات و یا مرتب کتاب منسوب به جامی به نام مقامات شیخالاسلام استناد جسته و یک نام قدیم تاریخی را ممسوخ کردن میخواهد، کار علمی سودمندی نیست.[6]
تذبذب در ضبط نام کنونی غوردان که برخی آن را غاوردان هم نوشتهاند و در اتلس قریهها ضبط نشده خود ضعف مسأله را میرساند و اعتبار ضبط رستاق بغاوردان اصطخری را در مدت بیش از هزارسال پیش و از سمعانی را در حدود 850 سال پیش ضعف و مغلوط ساخته نمیتواند.
اگر بنا باشد که ما هویت تاریخی چنین اماکن را بر تلفظ کنونی و مروّج امروزه مردم تغییر دهیم، پس در همین سلسله زندگی خواجه عبدالله انصاری که مدتی در نباذان در زمستان 425ق. زندگی داشت و اکنون مردم آن را نوبادام گویند، باید از شکل قدیم تاریخی کلمۀ نباذان که در معجم یاقوت هم بدین شکل ضبط شده (ج 4، ص 736) صرف نظر کنیم، که این کار هم در آینده اشتباه و التباس را به وجود میآورد.
در کتاب سرگذشت پیر هرات، دانشمند سرژ بورکوی و ترجمۀ دانشمند دکتور روان فرهادی (طبع جدید کابل در ثور 1355ش.) جایی که مؤلف محترم به مآخذ رجوع داشته، نامهای بوحفص بغاوردان و بشر گواشانی را به اضافت درج کرده (ص 16) ولی در تعلیقات کتاب جایی که مترجم محترم مقامات تاریخی هرات را شرح میدهد به استناد سهوی که در کتب مابعد مانند مقصدالاقبال سلطانیه (ص 30) و تعلیقات مرحوم فکری بر مقامات شیخالاسلام (ص 81) واقع شده، مینویسد: «در متن این کتاب در صفحۀ 106 سطر 9 به جای بوحفص بغاوردان چنین تصحیح شود: «بوحفص غاوردان» (ص 237 سرگذشت) که این تصحیح مترجم محترم، کسانی را که با سوابق امر آشنایی ندارند به اشتباه مطلق میکشاند.
مخفی نماند که این سهو جدید نیست، در برخی نسخ خطی نفحات مخصوصاً نسخههای مخطوطۀ هند، با حواشی منسوب به عبدالغفور لاری از قرن دهم بدین طرف تذبذبی در کاتبان این کلمه مشاهده میشود که برخی «ب» را جزو کلمه شمرده، بغاوردان نوشتهاند و بعضی آن را از قیود ظرفی پنداشته به غاوردان ضبط کردهاند.
در نفحات طبع کلکته و نولکشور (ص 311) دو بار مکرراً بوحفص بغاوردان طبع شده و در مطبوعۀ تهران 1336ش. به اهتمام محمد توحیدیپور (ص 341) دو بار ابوحفص بغاوردان به اضافت و اتصال «ب» آمده و از سیاق عبارات نیز پدید میآید، که جنبۀ اضافی و اتصال «ب» ادباً افضل است.
در یک نسخۀ خطی کتابخانۀ عامه کابل به قلم عبدالکریم صدیقی جونپوری در سنۀ 1006ق. که از روی نسخۀ مکتوبۀ 887ق. نقل شده و این نسخۀ منقول عنها را عبدالغفور لاری با نسخۀ خطی مؤلف مقابله و تصحیح کرده بود، در صفحۀ 182 دو بار بوحفص بغاوردان به اضافت است و این داستان در اکثر نسخ خطی و چاپی عنوانی ندارد و در ضمن شرح حال احمد چشتی آمده ولی کاتب این نسخه و یا برخی نسخ خطی دیگر به خط قرمز، داستان بوحفص را عنوان جداگانه داده و نوشته است: «بوحفص غاوردانی» که به ظن غالب این عنوانگذاری و تغییر نام از طرف کاتبان نافهم صورت گرفته که از مردم هم آن را به نامهای مختلف غاوردان، خاوردان، غوردان، غاوردان و غیره میشنیدهاند و اکنون هم این اختلاف سماع و ضبطهای گوناگون آن موجود است.
در مقامات شیخالاسلام طبع جدید کابل (ثور 1355ش.) که آن را اثر حضرت جامی پنداشتهاند اولاً انتساب صحیح و درخور اعتبار این کتاب به حضرت جامی ثابت نیست.[7] دوم داستان بوحفص بغاوردان (ص 21) آن را به هر دو صورت به اضافت و اتصال «ب» و به فک اضافت «ب» ظرفی توان خواند. در حالی که ضبط این داستان در «مناقب» مختصر و در «نفحات» مفصل و دیگرگونه است که نویسندۀ هر دو داستان یکی به نظر نمیآید. ولی شاید حضرت جامی و صاحب مناقب منبعی واحد داشته باشند. در تعلیقات مقامات شیخالاسلام (ص 118) تعلیقنویس محترم، مانند مرحوم فکری، غاوردان را به سند قرائت خود از مناقب یا نفحات و یا کتاب تقسیم آب قاسم بن یوسف هروی ترجیح دادهاند. ولی در صورتی که اسناد قدیمتر بغاوردان در اصطخری و سمعانی و هم نظایر حذف «ب» پیش از «غ» در بلاد در دست باشد، نمیتواند بر یک جواز قرائت ترکیبی از کتب مابعد، این همه اسناد قدیم را نادیده انگاشت. در حالی که اگر همان ترکیب را به اضافت بخوانیم با اسناد قدیم نقاضتی ندارد. در اینجا قضیه را باید چنین طرح کرد:
دلایل ترجیح بغاوردان به اتصال «ب»:
دلایل ترجیح غاوردان:
این دو دلیل محدث در مقابل چهار دلیل قدیم و حکم واقع میشوند و ضبط تلفظ کنونی هم مذبذب و متنوع است که بر یکی اعتماد نتوان کرد، الا غوردان. پس نتیجه باید گرفت که شکل این صحیح قدیم و اصیل کلمۀ بغاوردان بود و آن را بعد از قرن 10هـ کاتبان در نسخهنویسی و سامعان در مکالمه، تصحیف و تخفیف نموده و اشکال سابق الذکر را از آن ساختند. اکنون باید در متون کتب بغاوردان را بر سنت قدیم اصطخری و یاقوت سمعانی ضبط نماییم و در پاورقی یا تعلیقات شرح بدهیم، که اکنون مردم غوردان یا غاوردان گویند و به قول هرویان گرامی، در یکونیم فرسنگی هرات به جانب مشرق در بلوک جوی نو واقع است.
در نقشۀ صفحۀ 226 سرگذشت پیر هرات (طبع ثور 1355ش.) که به عنوان نقاط حوالی هرات در زمان پیر هرات (قرن 5هـ) چاپ شده، در جنوبشرق شهر هرات در شمال نوبادان، غاوردان نوشته شده، که این ضبط طبقات الصوفیه و غیره در قرن پنجم هجری و عصر پیر هرات نیست و باید همان اشکال مضبوطۀ آن نباذان و بغاوردان نوشته میشد که در معجم البلدان، یاقوت و سمعانی و اصطخری و غیره کتب قدیم حتی نفحات و مقامات ثبتاند و دانشمند بورکوی هم در سرگذشت پیر هرات بر روزهای نباذان فصلی دارد (صص 105 – 113).[8]
جایز بود که مرتب دانشمند نقشۀ فوق، نامهای قدیم را قراری که در عصر انصاری در قرن (5هـ) بود، ضبط میکرد و در قوسین اشکال جدید آن را مینوشت مثلاً نباذان (نوبادان = نوبادام) و بغاوردان (غوردان).[9]
پینوشت:
[1]. سمعانی کتاب الانساب (صص 85 – 86)؛ حدودالعالم (صص 9 – 24) متن عکسی. ابن حوقل، صورةالارض (صص 150، 199، 233 و 246).
[2]. در نسخۀ مطبوع عکسی مرگلیوث (لیدن) این کلمه خوب به نظر نمیآید. در طبع الانساب حیدرآباد هند، 1963م. (ج 2، ص 268) یقال لها غاوزغان است که در اللباب ابن اثیر: غاورغان و در معجم البلدان یاقوت: غاوزجان ضبط شده و به قول سمعانی مرد فاضلی به نام ابوالحسن علی بن علی البغاوزجانی بدان منسوب است (ج 2، ص 268).
[3]. سمعانی، الانساب، عکس 85 ب.
[4]. اصطخری، مسالک الممالک، ص 266، در یک ترجمۀ فارسی اصطخری (طبع تهران) این مطلب نیست. ولی متن عربی معتبرتر است.
[5]. سمعانی، الانساب، ص 35 الف، طبع عکسی بغداد، 1970، از روی طبع عکسی لیدن به وسیله مرگلیوث. در طبع حیدرآباد هند 1962م، (ج 1، ص 234) نام ابوالمظفر بغاوردانی عیناً چنین آمده و طابع در حاشیه نوشته که اسکاف سازندۀ نوعی موزه باشد. این طبع از روی چند نسخۀ خطی صورت گرفته است و بنا بر این ضبط تمام نسخ خطی الانساب همین بغاوردانی است لاغیر.
[6]. در حالی که اگر عبارات این کتب را هم به اضافت بوحفص به بغاوردان بخوانند، اشکالی نمیماند.
[7]. در داخل متن مناقب شیخالاسلام اشارۀ جزوی هم به تصریح نام مؤلف آن یا حضرت جامی نیست، ولی تاریخ آن 24 شوال 923ق. است. در (ص 3) مینویسد: «جامع مقامات شیخالاسلام گفته است که این کلمۀ «هن» آفرین است که همه نیکیها در ضمن آن است یعنی چنانکه صفت نتوان کرد از غایت نیکویی و از این پدید میآید که جامع مقامات شخص دیگری است غیر از جامی». در طبقات الصوفیه (ص 245) اشارتی است که شیخالاسلام به نام مقامات کتابی داشت و در حین املای طبقات در دست املاکنندۀ آن بود. ولی این اشارت ضعیف به نظر میاید و عبارات طبقات را طوری هم میتوان خواند که وجود کتاب مقامات را از آن استنباط نتوان کرد.
[8]. نباذان را اکنون نوبادام و بغاوردان را غوردان گویند که گویش جدید مردم است. نوبادان را یاقوت (متوفای 626ق.) ضبط کرده که نباذان شکل قدیم آن است. و یک تن بانوی عارفۀ محدثه امةالله بنت محمد بن احمد النباذانی بدان منسوب است. این بانوی نباذانی درسگاه حدیث در هرات داشت و چندین تن محدثان از او روایت کنند که از آن جمله محمد بن طاهر المقدسی و خود سعد سمعانی و پسرش ابوالمظفر عبدالرحیم باشد (معجم البلدان، ج 8، ص 244 و ج 8، ص 320، طبع مصر 1905م.) جای تعجب است که در دو منبع رسمی مملکت: قاموس جغرافی افغانستان و اتلس قریههای افغانستان طبع اخیر، ذکری از بغاوردان یا غوردان نیست، در حالی که برادران هراتی ما همه بر وجود کنونی و تسمیه غوردان گواهی دهند، ولی در هر دوی این منبع، غوران آمد که به فاصله 5، 26 دقیقه، 36 ثانیه طول شرقی و 34 درجه و 17 دقیقه، 52 ثانیه عرض شمالی (قاموس جغرافی، ج 2).
[9]. مجلۀ ادب، شمارۀ دوم، سال 1355ش. ص 5.