عبدالعظیم صدیقی
این اثر که در خصوص جمشیدیهای مهاجر به خوارزم در حدود صد سال قبل نوشته شده، در سال 2018 در اتریش منتشر شده است.
احیای تاریخ مردمان ساکن حوزۀ هرات بزرگ و متعلقات جغرافیای آن در ادوار زمان باید از برنامههایی باشد که نخبگان اقوام و آحاد جامعه آن را روی دست بگیرند. باور ما آن است که بحث تعلقات زبانی، نژادی، قومی، مذهبی و بسی از موارد فطری دیگری که همه در کنار یکدیگر عناصر اساسی فرهنگ و هویت انسانها را تشکیل میدهند از موضوعاتیاند که به ارادۀ خالق انسانها شکل گرفته و بدون هیچ تردیدی مهمترین نقش در زیبایی و تنوع دنیای ما را ایفا مینمایند. اگر به پیام قرآن کریم هم در این زمینه دقیق توجه شود میبینیم که خداوند به این فیصلۀ خود که انسانها را گوناگون و قبیله قبیله آفریده، سنگ تمام میگذارد و با صراحت تمام این مسئله را مربوط حوزۀ آفرینش و خلقت خدایی خودش دانسته و آنچه به نوبه از انسانها متوقع است این است که با این قضیه با معرفت و بلنداندیشی برخورد کنند.
معرفت و بلنداندیشی در چنین سیاقی یعنی این که به جای فکر کردن به حذف هر زبانی غیر از زبان خود، به حاشیه راندن هر قومی به غیر از قوم خود، نابود ساختن و طرد هر گونه نژادی غیر از نژاد خود و سر به نیست کردن و خط چلیپا کشیدن روی هر مذهبی غیر از مذهب خود پروا پیشه کنیم و از دست بردن به حوزۀ اختیارات خداوندی و تعدّی به جنبههای فطری آفرینش که انسان در آن هیچ دخلی ندارد، بپرهیزیم.
به عبارت دیگر آنچه زیبا و هماهنگ با جریان طبیعی آفرینش هست اذعان و اعتراف به تنوع و پذیرش و تقویت این گوناگونیهاست. در نقطۀ مقابل آنچه زشت و ناپسند و مخالف با کرامت انسانی و آن روح بلنداندیش و با معرفت انسان است، مقابله با چنین جریانی است که در واقع سلاح کشیدن بر علیه فطرت قلمداد شده و معارضۀ مستقیم با خود خداوند تلقی میشود.
در همخوانی با چنین نگرشی، جای خوشحالی است که مؤسسۀ پژوهشی بایسنغر با تعهد به ارجگزاری و احترام به فرهنگها و ملیتهای مختلف افغانستان در راستای تقویت روحیۀ همدیگرپذیری، داد و ستد فرهنگی و پاسداشت تاریخ و زبان اقلیتها اخیراً فعالیتهای ارزشمند و چشمگیری داشته است.
البته سعادت همۀ ما در این است که جامعۀ امروزین افغانستان و نسل نوین آن با تجاربی که از گذشته دارند از چنین پیام و گفتمانی به خوبی استقبال مینمایند و این را در عمل نیز به اثبات رساندهاند. امروزه با درک اهمیت این موضوع جوانان و بزرگان و فرهنگیان زیادی از همه اقشار و اقوام و در همه عرصهها و فعالیتهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در کنار مؤسسه حضور داشته و با روح بلند همدیگرپذیری و احترام به تکثرگرایی، همه در صدد نهادینهسازی هنجارمند ارزشهای شناخته شدۀ حقوقی و رفتن به سمت و سوی دنیای مدرن هستند. جا دارد تا مؤسسه و متصدیان امور آن با ارجگزاری از استقبال پرشور جوانان و فرهنگیان، این گروههای فعال همکارش را در زمان و مکان مناسب همراه با مهمترین فعالیتهای مشترکشان به معرفی بگیرد.
اینجا اما به عنوان یکی از همکاران قلمی مؤسسه به نمایندگی از جوانان مربوط به قوم «چارایماق» قصد دارم خود پیشقدم شده فعالیتهای اندکی که در زمینۀ شناخت و معرفی شاخۀ جمشیدی قوم چارایماق تا کنون داشتهام را اینجا با خوانندگان ارجمند این صفحه شریک بسازم. البته شک ندارم که دوستان خوانندۀ ما عموماً چارایماق را میشناسند. چارایماق به چهار شاخۀ قومی ساکن در حوزۀ غرب افغانستان اطلاق میشود که عبارتاند از جمشیدیها، هزارههای سنی قلعه نو، فیروزکوهیان و تایمنیها. چارایماق از بومیترین مردمان ساکن این خطه هستند که قرنها پیش از ایجاد افغانستان کنونی در همین مناطق و سکنههای امروزیشان که در خط مرزی فارس قدیم و شوروی سابق قرار داشت به دفاع از فارس آن زمان جابهجا شده بودند. چارایماق همراه با نظام سدوزاییها و با خود شخص احمدشاه ابدالی در ایجاد افغانستان کنونی و به دست آوردن استقلال آن نقش بارز داشته و همچنان برای حفظ این استقلال دوشادوش همه مبارزان راه آزادی در جنگهای قاجار و انگلیس نقش تعیینکننده بازی کردهاند.
بحث بیشتر روی کیستی و شناخت دقیق از این قوم شریف را به پیگیری شما از بخشی از فعالیتهای مشترک ما در نشریات این مؤسسه موکول میکنیم و اما اینجا روی نوبت، اهم کارهای ارزشمند یکی از شاخههای چارایماق را به بحث میگیریم. امیدواریم که دامنۀ این فعالیتها گسترده شود تا در نوبتهای بعدی فعالیتهای بقیه شاخههای چارایماق را نیز معرفی کنیم.
جمشیدیها:
جمشیدیها یکی از مهمترین شاخههای چارایماق بوده که به لحاظ مناطق اسکان و حوزۀ نشیمنی از بین همه شاخههای ایماق منطقه، تودۀ بزرگ قومیشان در ولسوالیهای مربوط شهر هرات جابهجا شدهاند. این قوم شریف بیشترین جمعیت ولسوالیهای کشک رباط سنگی و کشک کهنه را تشکیل داده و همچنان قریب به نصف جمعیت ولسوالیهای کهسان و کروخ نیز متعلق به آنهاست. جمشیدیها در بقیه ولسوالیهای هرات از قبیل ولسوالیهای انجیل، پشتون زرغون، غوریان، گلران، گذره و زندهجان نیز کم و بیش حضور دارند.
آنچه در مورد جمشیدیها میتوان به عنوان یک چالش و یا نکتۀ ضعف عمده از آن یاد کرد این است که این قوم بعد از جدا افتادن از بدنۀ اصلی خود که گفته میشود فارس قدیم و شاهان کیانی سیستان بوده است، دیگر آن چنان که باید به مسائل هویتی و ثبت و تسجیل تاریخ خود نپرداختهاند. از این رو امروزه نیز گام برداشتن در رد پای ناروشن و مبهم این قوم و غبارروبی و گردگیری از چهرۀ تاریخ آن قدری کار و تلاش پیگیر و خستگیناپذیر میطلبد.
من گرچه به هیچ وجه ادعای این را ندارم که چنین مسئولیت خطیر و بزرگی را بر دوش گرفتهام و یا از عهدۀ آن بر خواهم آمد. اما به قطع گفته میتوانم که با تعهد گامهای نخستین این مسیر را بر خواهم داشت به آرزوی آن که این بتواند راه را برای جوانان و فرهنگیان امروزین و آیندۀ این قوم هموار سازد. برای نیل به چنین آرزویی کارهای اندکی را که من در این اواخر انجام دادهام توضیح میدهم:
1- من با استفاده از بیش از پنجاه منبع تاریخ ملی و بینالمللی مطالعاتی را در مورد قوم جمشیدی انجام دادهام که یکی از فصلهای این مطالعات تحت عنوان «ریشه و پیشینۀ قوم جمشیدی» که بحث کیستی و هویت این قوم را مورد بحث و کنکاش قرار داده است در شمارۀ نخست «نامۀ بایسنغر» در سال گذشته (1398) به نشر رسیده است. این مقاله حاوی معلومات نسبتاً تازه و بدیعی از تاریخ جمشیدیهاست و کوشش شده است تا استندردهای تحقیق علمی با رعایت مطالعات میدانی و کتابخانهای تا حد زیادی در آن در نظر گرفته شود.
خوشبختانه شناختی که از هویت جمشیدیها به دست آمده و در این مقاله ارائه شده است، امروزه تقریباً همه منابع دستنویس مناطق و محلات مهاجرت و فرار جمشیدیها که تازه به بازار عرضه میشوند همه خط و خشت همان اساس را استحکام میبخشند و تحلیل و برداشت ما از هویت و تاریخ جمشیدیها را تأیید میکنند.
لازم به یادآوری است که بنده یک مقالۀ دیگری با همین عنوان برای هزارۀ سنی قلعه نو نوشتهام که در مرحلۀ ویراستاری قرار دارد و قرار بر آن است تا در شماره بعدی «نامۀ بایسنغر» به چاپ برسد. بنده متعهدم تا اگر توفیق همراهی کند برای هر یک از شاخههای چارایماق یک مقاله با همین عنوان بنویسم و بدین گونه مبحث هویت و کیستی تمام چارایماق را در معرض نقد و کنکاش فرهنگیان قرار داده و سپس این مقالات با مجموع معلومات دیگری که از ایماقها گرد آوردهام را در قالب کتابی به نشر برسانم.
2- کار کوچک دیگر من ترجمهای از زندگی چارایماق از گزارشهای کمیسیون سرحدی انگلیس است. بنده در جریان مطالعه در مورد تاریخچه و هویت قومی جمشیدیها بود که به کتاب قطور دانشنامه گونه انگلیسیها با نام «جغرافیای تاریخی- سیاسی افغانستان» بر خوردم. این کتاب در شش جلد از گزارشهای کمیسیون سرحدی انگلیس تهیه شده است که جلد سوم آن اختصاص به حوزۀ هرات قدیم شامل غور و بادغیس داشته و عمده مباحث آن به زندگی شاخههای چارایماق مربوط میشود.
بنده بحث چارایماق و ولایات مسکونی ایشان را از کتاب بیرون آورده و با قلم شکستۀ خود ترجمه کرده ام. این ترجمه با قطع رقعی در حدود دو صد صفحه است و کارهای ویراستاری آن از طرف مؤسسه پژوهشی بایسنغر در حال اکمال میباشد. این کتاب در ارائۀ بیطرفانۀ تاریخ معاصر هر یک از شاخههای چارایماق و مراودات و مشکلاتی که آنها در اواخر قرن نوزده و اوایل بیست با آن مواجه بودند، بینظیر بوده و گفته میتوانیم که چارایماق را تازه به جامعۀ علمی و فرهنگی کشور معرفی خواهد داشت.
حرفهای بیشتر و نقدهای مسلکی در خصوص استندردهای ترجمه را به اهل فن آن بعد از انتشار این کتاب میگذاریم و جا دارد پیشاپیش از مؤسسۀ پژوهشی بایسنغر که در قسمت ویرایش و چاپ این ترجمه از ابتدا تا انتها ما را همراهی میکنند در اینجا قدردانی کنیم.
3-من با تعهدی که برای گام گذاشتن در چنین مسیری با خودم گذاشته بودم به این مقالات و یک ترجمه که از آن نام بردم بسنده نکرده، فراتر از آن در این اواخر با استفاده از دنیای اطلاعات و اینترنت ارتباطات گستردهتری در دنیای مجازی داشتم. خوشبختانه اندک مهارتهای زبانی و هنر کلامی و تجربههای هماهنگی که در دورۀ کاری آموخته بودم برای من ممد واقع شد تا با تعدادی از پروفیسورهای جهانی در مهمترین دانشگاهها و نهادهای اکادمیک از جمله با پروفسور کرستین نوله کریمی معاون اکادمی ایرانشناسی در دانشگاه وین اتریش و نویسندۀ کتاب «گوهری در صدف» و پروفیسور لوتس هاژاگ مسئول انستیتیوت علوم مربوط آسیا و آفریقای دانشگاه برلین ارتباط برقرار کرده و از تجارب و اندوختههای آنها که اختصاصاً در زمینۀ تاریخ مربوط به اقوام افغانستان است، استفادۀ فراوان ببرم.
من در این مکالمات همراه با دکتر کریستینا نوله کریمی با کتابی در مورد جمشیدیها تحت عنوان «جمشیدی طوایفی فتحی» از نویسندۀ ترک زبانی از توابع مرو ازبکستان با نام ایش مراد ابن آدینه محمد العلوی آشنا شدم که حدود صد سال قبل نوشته شده است. این کتاب چشمدید نویسنده از زندگی جمشیدیها در مهاجرت در کنار خانهای خیوه و انقیاد و تسلیمی آنها در حکمروایی آنها را بیان داشته است. کتاب، اخیراً از میان دستنویسهای بایگانیشده در موزههای مربوط تاشکند به دست میآید و توسط فردی با نام «نور یاغدی تاشوف» با در نظرداشت استندردهای لازم و با حمایت اکادمی علوم اتریش در سال 2018 در وین به چاپ میرسد. کتاب حاوی 37 نامه از حاکمان منطقه و عمدتاً نامههایی است که بین اللهقلی خان حاکم خوارزم و وزیر یارمحمد حاکم هرات و کریمدادخان هزاره و برخی دیگر از بزرگان این حوزه رد و بدل شده است.
این کتاب بدون هیچ تردیدی از آنجا که مسیر مهاجرت جمشیدیها در نتیجۀ ظلم وزیر یارمحمد و وضعیت معیشتی آنها در کنار حکمرانی خاننشین خیوه را به بحث میگیرد از مهمترین منابع بیرونی است که به موضوع کوچ و فرار جمشیدیها و وضعیت زندگی آنها پرداخته است. نظر به این اهمیت، بنده در صدد پیدا کردن منبعی برای ترجمۀ کتاب بودهام که مؤسسۀ پژوهشی بایسنغر در زمینه همکاری کرده و فعلًا برای کارهای اخذ جواز ترجمه و درنظر گرفتن مترجم مشترکاً رایزنیهای ما در جریان است.
علاوه بر این با ارتباطاتی که با پروفیسور لوتس ژاهاک محقق و ایماقشناس دانشگاه برلین آلمان داشتم به منابع ارزشمند روسی و آلمانی در مورد جمشیدیها دسترسی پیدا کردهام.
منبع آلمانی یک کتلاک صد برگه از یک همایش آشنایی با مردمان بلوچ و ایماق جمشیدی و هزاره میباشد که دانشگاه برلین به مدیریت آقای لوتس ژاهاک با همکاری یکی از موزههای آلمان در 1994 دایر کرده است. این کتلاک حاوی عکسهای قدیمی از مردمان هزارۀ قلعه نو و جمشیدیها میباشد که با زندگی نیمه عشایری وضعیت خانهها و چادرهایشان که مشهور به چپری و ییلاق بوده است را نمایش میدهد. همزمان این کتلاک دارای معلومات ارزشمندی از ساختار قبایلی و ارزشهای فرهنگی این اقوام است.
بنده با ارتباط برقرارکردن با این نهادهای علمی بینالمللی اساساً در صدد ردیابی و پیداکردن سر نخی از کتاب «تاریخنامۀ جمشیدیها» نوشتۀ یلانتوشخان رئیس این قبیله در اوایل قرن بیستم بودهام. پروفیسور لوتس ژاهاک گر چه خود تاریخنامۀ جمشیدیها را نداشته است اما وی با مهربانی مقالۀ ارزشمند یک دانشمند روسی با نام «سیمینوف» را به من معرفی کردند که این مقاله حدود دوازده سال بعد از نوشتن کتاب تاریخنامۀ جمشیدیها به نشر رسیده و معلومات آن به شهادت نویسنده همه مستند و بر بنیاد معلومات ارائه شده توسط یلانتوشخان در تاریخنامۀ جمشیدیها نگارش یافته است. ذکر مکرّر منبع و یادداشتهای نویسنده در پاورقی این مقاله، همه حکایتگر آن است که نویسنده بدون هیچ تردیدی کتاب تاریخنامۀ جمشیدیها را در اختیار داشته است.
خوش خبری آن که بنده باز هم برای ترجمۀ این مقالۀ روسی در مورد خاستگاه و هویت جمشیدیها از صد سال قبل، برنامه ریختهام و اکنون این مقالۀ تحقیقی توسط یکی از محققین جوان افغان در روسیه زیر ترجمه قرار دارد و در شمارۀ بعدی «نامۀ بایسنغر» به چاپ خواهد رسید.
به علاوه بنا به خواست ما و همکاریهای همیشگی مؤسسه تلاشها از مجاری مختلف در روسیه، تاشکند و دوشنبه جریان دارد تا نسخۀ خطی «تاریخنامۀ جمشیدیها» اثر یلانتوشخان رئیس وقت این قبیله پیدا شود که اگر این تلاشها به نتیجه برسد طبعاً کار بزرگی خواهد بود.
اینها اندک کارهایی بود که ظرف یک سال اخیر در مورد شناخت بهتر جمشیدیها، گردگیری از تاریخ این قوم و نمایاندن چهرۀ روشن هویتی آنها انجام یافته است. امید این راه تا روشن شدن همه جوانب تاریخی، فرهنگی و اجتماعی قوم جمشیدی ادامه یابد. یقیناً آگاهی بر هویت واقعی و تاریخ بدون دستبرد، میتواند برای این قوم چاشنی جهشها و حرکتهای مقتدرانۀ سیاسی و اجتماعی باشد.