گزارشی دربارۀ امیر خواندمحمد، روضة‌الصفا و وضعیت کنونی آرامگاه او در خیابان هرات

تاریخ انتشار: 1404/05/19 نویسنده: حفیظ فرسام

«روضة‌الصفا» یکی از منابع بنیادی برای شناخت تاریخ عمومی اسلام و ایران است و در اغلب پژوهش‌های تاریخی مربوط به خراسان و هرات جایگاه استنادی و ارجاعی مهمی دارد. همین جایگاه علمی و حضور پررنگ این کتاب در منابع پژوهشی، ما را بر آن داشت تا دربارهٔ نویسنده‌اش، امیر خواندمحمد، و به‌ویژه مزار او جست‌وجو کنیم. چرا شخصیتی با چنین جایگاه علمی و فرهنگی، امروز در زادگاهش تا این اندازه از چشم‌ها پنهان مانده‌است که حتی محل دفن او را بسیاری‌ها بلد نیستند. تلاش برای یافتن پاسخ این پرسش انگیزۀ نگارش این مقاله شد.

تولد، خردسالی، دانش‌اندوزی و سفر به هرات

امیر خواندمحمّد بن برهان‌الدین خاوندشاه بلخی مورّخ نامدار دورۀ تیموریان، نویسندهٔ اثر مشهور «روضةالصفا فی سیرة الانبیاء و الملوک و الخلفاء» از خاندان سادات بخارا و نوادگان زید بن علی بن الحسین (ع) است. نسب او از طرف پدری به سادات بزرگ ماوراءالنهر می‌رسد. پدر او سیّد برهان‌الدین خاوندشاه از شاگردان و یاران نزدیک شیخ بهاءالدین عمر جغارگی (د. ۸۵۷ق.) از عرفای نامدار عصر تیموری بود که در میان اهل سلوک و طریقت احترام فراوانی داشت.

خاوندشاه در خردسالی پدر خود را از دست داد و در پی ناملایمات سیاسی و اجتماعی، از بخارا به بلخ مهاجرت کرد. او در آن‌جا به تحصیل علوم دین پرداخت و سپس به هرات رفت، شهری که در آن روزگار یکی از مراکز برجستهٔ فرهنگ و عرفان اسلامی به‌شمار می‌رفت. خاوندشاه در هرات شاگرد و مرید شیخ بهاءالدین عمر شد و مورد محبّت خاص او قرار گرفت؛ چنان‌که هنگام وفات شیخ و بنا به وصیت وی، خاوندشاه بر جنازه‌اش نماز خواند.

امیرخواند فرزند خاوندشاه در سال۸۳۷ هجری قمری در بلخ زاده شد و در دوران نوجوانی همراه پدر به هرات مهاجرت کرد.

پیوستن به دربار سلطان حسین بایقرا و حمایت‌های علی‌شیر نوایی

امیر خواندمحمد پس از طی تحصیلات مرسوم عصر خود، به دربار سلطان‌حسین بایقرا (د. ۹۱۱ق.) راه یافت و با حمایت وزیر فاضل و ادیب او امیر نظام‌الدین علی‌شیر نوایی (د. ۹۰۶ق.) به تألیف مهم‌ترین اثر خود یعنی «روضة‌الصفا» همّت گماشت. علی‌شیر نوایی که خود از سرآمدان فرهنگ و ادب دربار تیموریان بود، خانه‌ای در کنار مدرسه و خانقاه اخلاصیه (از بناهای نوایی در هرات) در اختیار امیرخواند گذاشت و امکانات مورد نیاز برای پژوهش‌های تاریخی را به او فراهم کرد.

تاریخ روضة الصفا في سیرة الانبياء و الملوک و الخلفاء

 کتاب «روضة‌الصفا فی سیر الأنبیاء و الملوک و الخلفاء» یکی از مهم‌ترین و پرنفوذترین آثار تاریخ‌نگاری فارسی در سدۀ نهم هجری است که با حمایت امیر علی‌شیر نوایی در عهد سلطان‌حسین بایقرا به نگارش درآمد. این اثر در قالب تاریخ عمومی اسلامی-ایرانی و به سبک سالشمارانه تدوین شده و مشتمل بر هفت جلد، یک مقدمه و یک خاتمه است که زندگی پیامبران، پادشاهان، خلفاء، سلسله‌های ایرانی و اسلامی تا روزگار تیموریان را دربر می‌گیرد. جلد هفتم آن پس از وفات امیرخواند به قلم نوه‌اش خواندامیر تصنیف شد. «روضة‌الصفا» از نظر ساختار روایی مبتنی بر گردآوری روایات کهن و عمدتاً بدون ‌تحلیل است و گاه میان ترجمه، اقتباس و تألیف در نوسان است. نویسنده به شیوه‌ای سلطنت‌محور، با نثری ادیبانه، متکلّف و آمیخته با سجع، تاریخ را در قالبی آموزنده و اخلاقی، بی‌آن‌که به تحلیل علّی رویدادها بپردازد، ترسیم می‌کند. از نظر منابع، وی از شمار زیادی از متون تاریخی از جمله «سیرهٔ ابن اسحاق»، «تاریخ طبری»، «ظفرنامۀ یزدی»، «تجارب‌الامم»، «تاریخ بیهقی»، «جامع‌التواریخ رشیدالدین» و دیگر متون عربی و فارسی بهره برده‌است. نگاه امیرخواند به تاریخ، در چارچوب بینش اسلامی و جبرگرایانهٔ رایج در قرون وسطای اسلامی قرار می‌گیرد، جایی که قدرت سیاسی سایه‌ای از ارادهٔ الهی دانسته می‌شود و وقایع عالم همچون تجلّی مشیّت خداوند تفسیر می‌گردند. هرچند سبک او متأثر از سنّت تاریخ‌نگاری درباری و وفادار به مصالح سیاسی دوران است، اما با گردآوری گستردهٔ منابع، نثر آراسته و تدوین ساختارمند، اثری برجای گذاشته که نه‌تنها تا روزگار قاجار در ایران، عثمانی و هند متداول بود، بلکه بعدها نیز مبنای پژوهش‌ها و ترجمه‌های گوناگون در جهان اسلام و غرب قرار گرفت.

کتاب «روضةالصفا» از جمله آثاری می‌باشد که مورد استقبال فراوان واقع شد و صدها نسخه از آن کتابت و رونویسی شده‌است.  استقبال گسترده از «روضة‌الصفا» در میان دانشمندان، کاتبان و درباریان، و همچنین چاپ‌های مکرّر آن در شهرهایی چون لکهنو، بمبئی،  کلکته،، تبریز و تهران نشان می‌دهد که این اثر فراتر از یک منبع تاریخی، به متنی مرجع و هویتی برای جوامع فارسی‌زبان در گسترهٔ ایران فرهنگی تبدیل شده‌است. روایت پیوستهٔ آن از تاریخ ایران و اسلام، نثر فاخر و آموزشی آن و کاربردش در نظام‌های دیوانی و تعلیم سنتی، جایگاه ویژه‌ای برایش در حافظهٔ جمعی ایجاد کرده‌است. این کتاب به حدّی جالب و خواندنی بود که به گفتۀ شاهنوازخان صمصام الدوله در مآثر الامراء بعضی از دانشمندان در هند مثل میرزا غیاث‌الدین علی آخوند هفت جلد آن را بر سر زبان داشتند؛ صرف نظر از راستی و یا ناراستی این گزارش، این امر دلیل روشنی بر ارزش و منزلت این کتاب در نظام معرفتی و فرهنگی ما حتی چند سده پس از عصر مؤلف است.

سبک نگارش امیرخواند در این اثر الگویی برای مورّخان نسل‌های بعد شد، از جمله برای نوه‌اش خواندامیر که کتاب «حبیب‌السیر» او نیز از منابع مهم تاریخ عمومی به‌شمار می‌رود. امیرخواند تا پایان عمر و با جدّیت تمام به تألیف این اثر پرداخت و حتی در زمان بیماری در حالی که به پهلو افتاده بود، دست از نوشتن برنداشت. او به تجربه دریافته بود که اگر شبی از نگارش باز بماند، دچار خواب‌های آشفته و ناآرام می‌شود. «روضة‌الصفا» روایت زندگی و تلاش نویسنده‌ای است که با همهٔ وجودش می‌نوشت. امیرخواند با نگاهی ژرف به گذشته و قلمی آگاه از اخلاق و انسانیت، تاریخی نوشت که هنوز پس از قرن‌ها خواندنی است. امروز، این اثر همچنان یکی از ستون‌های استوار شناخت تاریخ ایران و اسلام است؛ کتابی که نه‌فقط گذشته را نشان می‌دهد، بلکه دربارهٔ انسان و زندگی هم حرفی برای گفتن دارد.

درگذشت و مدفن

امیرخواند پس از مدتی گوشه‌نشینی در گازرگاه هرات، در ماه رمضان سال ۹۰۲ق. به واسطۀ عرض مرض سوء القنیه از آن مقام  به شهر مراجعت نموده و دو ماه بعد در ذی‌القعدهٔ سال ۹۰۳ق. درگذشت. او در خیابان، شمال عیدگاه قدیم شهر هرات[1]، و در تخت مزار شیخ بهاءالدین عمر جغارگی در کنار بزرگانی چون مولانا شریف‌الدین عبدالقهار و حافظ غیاث مدفون شد. به جز قبر شیخ عمر جغاره‌ای و امیرخواند باقی قبرها سنگ و کتیبه‌ای ندارند و به جز اشارات خواندامیر در «حبیب‌السیر»، نشانی از آن‌ها باقی نمانده‌است. امروز نام و مزار ایشان در نزد مردم هرات شهرت چندانی ندارد. در تلاش‌های میدانی‌ای که داشتیم – با وجود رهنمایی‌های استاد فکری در رسالۀ مزارات – بسیار به دشواری توانستیم تخت مزار شیخ عمر را پیدا کنیم. این تخت مزار هم اکنون در دل انبوهی از کانتینرهای مخروبه و ابزار و وسایل ناکارآمد و دور ریختنی، در کنار جادۀ اصلی هرات-اسلام‌قلعه، واقع شده‌است،‌ جایی که با گذر زمان و دست تقدیر از چشم عام و خاص به دور مانده‌است.

ظاهراً بار نخست بر آرامگاه شیخ عمر جغارگی و امیرخواند محمد در زمان حکومت ابوالقاسم بابر (حک. 851-861ق.) بنای باشکوهی ساخته شد که متأسفانه در زمان فترت شیبانی و صفوی از بین رفت. در اوایل قرن 14 هجری شمسی حاجی آدم‌خان[2] محجری از خشت پخته بر دور تخت مزار شیخ عمر و امیرخواند می‌سازد و در سال 1338 خورشیدی، مرحوم حاجی محمدعظیم خان آزادانی صحن مزار را وسعت می‌دهد و دوباره محجر می‌سازد. فکری سلجوقی در «رسالۀ مزارت» و در بخش تعلیقات بیان می‌دارد که «حسب پیشنهاد نگارنده، لوحی عالی از مرمر به سعی آقای عطامحمّد نقشبندی، رئیس بلدیۀ هرات، به مزار امیرخواند فراهم و نصب شد و این است نقل آن لوح:

سطر نخست: هذالمرقد المنوّر والتربت المعطّر

سطر دوم: للمولانا المعظم الامیر محمّد خواوند

سطر سوم: ابن السیّد الاجل الاکرم بُرهان

سطر چهارم: الملة والدین خواوندشاه الازیدی

سطر پنجم: الحسینی قدَس اللّهُ سرالسّامی واتفق

سطر ششم: وفاته فی ثانی ذی قعده سنه ثلاث وتسعمائه

تصویر نخست: لوح مرمرین مزار امیرخواند؛ 29 اردیبهشت / ثور 1404، عکس از مسعود امینی

تصویر دو: محجر خشتی آرامگاه شیخ بهاءالدین عمر و امیرخواند؛ 29 اردیبهشت / ثور 1404، عکس از مسعود امینی

تصویر سه: نقشۀ هوایی تخت آرامگاه شیخ بهاءالدین عمر و امیرخواند (نقطۀ زردرنگ) از گوگل‌مپ

تصویر چهار: آرامگاه شیخ بهاءالدین عمر جغارگی (پیش رو) و آرامگاه امیرخواند در خلف آن، 29 اردیبهشت / ثور 1404، عکس از حفیظ فرسام

در پایان آنچه امروز بیش از هر زمان دیگر احساس می‌شود ضرورت بازشناسی و احیاء میراث فراموش‌شده‌ای چون آرامگاه امیرخواند و اثر سترگ او «روضة‌الصفا» است؛ کتابی که افزون بر محتوای تاریخی، بازتاب‌دهندۀ زبان، اندیشه و میراث فرهنگی جوامع فارسی‌زبان است. او برای هرات و هراتیان اثری ماندگار به یادگار گذاشت و هویتی تاریخی خلق کرد. امروز وظیفهٔ نهادهای فرهنگی، دانشگاه‌ها، مجامع ادبی و … این شهر، تجلیل از او و دستاوردهای عظیمش است. با توجه به جایگاه علمی و فرهنگی امیر خواندمحمد، شایسته‌است ریاست محترم اطلاعات و فرهنگ هرات با همکاری نهادهای مسئول، در جهت احیاء این آرامگاه تاریخی گام‌هایی بردارد.

پیش‌نهاد می‌شود که ابتدا محاصرۀ کانتینرها و انبارهای فلزی اطراف مزار برچیده شود و مسیر مناسبی برای دسترسی به آن از جادۀ اصلی هرات–اسلام‌قلعه ایجاد گردد. همچنین لازم است سردری درخور شأن این مکان طرّاحی و نصب شود و تابلویی با اطلاعات دقیق تاریخی برای راهنمایی بازدیدکنندگان فراهم گردد. پاک‌سازی محیط اطراف، ایجاد فضای مناسب و در نهایت مرمّت بنای موجود، گامی ارزشمند در احیاء میراث فراموش‌شدۀ یکی از بزرگ‌ترین مورّخان دورۀ تیموریان خواهد بود. آنچه شایستهٔ نام امیرخواند می‌باشد، احیاء مادی و معنوی مزار وی و برگزاری نشست‌های پژوهشی و تولید آثار رسانه‌ای و مستند دربارۀ زندگی و نوشته‌هایش است. امروز نسل جوان این شهر باید بداند که در دل این خاک اندیشمندانی زیسته‌اند که جهانی اندیشیده‌اند و آثاری آفریده‌اند که زبان فارسی غنای خود را به آن‌ها وامدار است اما متأسفانه آن‌ها، او و آثارش را در دل شهر خویش در عالم گمنامی به خاک سپرده‌اند.

یادداشت: به مناسبت نشر این گزارش، جهت دسترسی راحت‌تر همشهریان به این مجموعه مزار، آن را در نقشۀ گوگل مشخص کرده‌ایم و در نشانی زیر قابل بازیابی است.

https://maps.app.goo.gl/9dkvd7KmpommzbqKA


[1] . 34°22’47” N 62°10’37” E

[2]. هرچند اطلاعات دقیقی از تاریخ تولد و وفات او در دست نیست، اما شواهد نشان می‌دهد که وی در نیمۀ نخست قرن چهاردهم هجری شمسی می‌زیسته است. او در بازسازی و مرمّت بسیاری از مقابر مشایخ و بزرگان هرات سهم فعالی داشته‌است. او مجرد زیست و تمام سرمایۀ خویش را صرف کارهای خیریه و هزینه و مصارف طلّاب و این مرمّت‌ها کرد.

منابع

  • امیرخواند، محمد بن خاوندشاه بلخی، (1373)، روضةالصفا، تهذیب و تلخیص دکتر عبّاس زریاب، تهران: انتشارات علمی.
  • خواندامیر، غیاث الدین بن همام الدین الحسینی، (1380)، حبیب‌السیر، به کوشش دکتر محمد دبیر سیاقی، تهران: انتشارات خیام.
  • فکری سلجوقی، (1402)، تعلیقات رسالۀ مزارات هرات، به کوشش دکتر هادی اکبرزاده، کابل: انتشارات عرفان.
  • رضایی نسب، زهرا و دیگران، (بهار و تابستان ۱۳۹۸)، «”خاتمۀ” روضة الصفا (تألیف سده نهم): بحثی درباب مؤلف و محتوای آن» نشریه تاریخ و تمدن اسلامی، شماره 29.
  • صالحی، کوروش و قلیزاده، محرم، «میرخواند و اثر تاریخ‌نگاری وی روضة الصفا» www.noormags.ir

دیدگاه‌تان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *