انقلاب مردم افغانستان در دهۀ پنجاه و شصت خورشیدی به لحاظ کیفی و کمیّ گسترده و متنوّع بود. در یک سو کسانی بودند که پیامبرگونه و آرمانی از میهن و مردم خود دفاع میکردند و در سوی دیگر، این میدان در اختیار تفنگ به دستانی بود که چه ستمها و نارواییهایی که از آنان سر نمیزد. نتیجه آن شد که اکنون در قضاوت امروزیان آن گروه نخست ذیل اوصاف گروه دوم به فراموشی سپرده شدهاند.
نوشتن دربارۀ آن دورهها و تفکیک خوب از بد دشوار است و رنج و تلاش بسیار میطلبد. همواره بیم آن وجود دارد که بخشی از واقعیتها نادیده گرفته شود و نویسندگان گرفتار حب و بغضهای شخصی نسبت به افراد و جریانها شوند.
گاهی اوقات منابع کتبی و شفاهیای که در دسترس یک نویسنده هستند، شاید راویان صادقی نباشند و نتوانند روایت درست و قرین به واقعیت قضایا را منتقل کنند. یا برخی راویان صادق، به دلایلی میل و انگیزهای برای بازگویی واقعیتها ندارند و سکوت پیشه کردهاند. در چنین وضعیتی نویسنده نباید از برخی افراد نه چندان مؤثق به عنوان تنها روایتگر حوادث استفاده کند و در تحقیق خود به آنان تکیه کند.
یکی از کسانی که از سالها بدین سو در حوزۀ تاریخ معاصر هرات کارهایی انجام داده و غث و سمینی در کیفیت کارهایش دیده میشود، آقای محمدیوسف قوام احراری است. این محقق تاریخ شفاهی که مدتی در قالب تشکیلات امارت عمومی حوزۀ جنوبغرب به عنوان مددکار پزشکی کار کرده و با توجه به جوّی که در آن زیسته و با افرادی که با آنها سر و کار داشته، پیشفرضها و تصوّراتی که لزوماً درست نمیتواند باشد نسبت به جریانات و افراد دارد و اکنون پس از چند دهه بخشی از آن شنیدهها و پندارها را قلمبند کردهاست.
از این نویسنده اخیراً کتابی با عنوان «قدرت پنهان» منتشر شدهاست که به معرفی «شورای شهری هرات» در دوران جهاد میپردازد.
این کتاب که در سال 1403 توسط انتشارات آزادی در 326 صفحه به صورت دیجیتالی و با تقریظی از آقای عبدالعلی نور احراری منتشر شدهاست. آقای احراری در تقریظ خود به تأیید محتوای کتاب پرداختهاست.
این اثر به لحاظ ساختار، محتوا و انتخاب برخی از منابع کاستیهایی دارد که اکنون مجال پرداختن به همه آن موارد نیست اما نگارنده انتشار این اثر را فرصت و بهانهای میداند که به بیان برخی نکات و مطالب در خصوص موضوع مرکزی کتاب بپردازد. در ادامه ذیل شش مبحث به بررسی برخی اظهارات و ادعاها در این کتاب پرداختهام.
نویسنده هر چند در چند موضع از کتاب از تفاوت آراء و دیدگاهها در خصوص شورای شهری سخن زده، اما تلاش میکند بیشتر تشکیلات شورای شهری هرات را به امارت عمومی حوزۀ جنوبغرب نسبت دهد.
در پیشگفتار، نویسنده اذعان دارد که با شورای شهری زمانی که مصروف کارهای فرهنگی در ساختار جهادی امارت(۱) در غرب هرات بوده در تابستان 1364 آشنا شدهاست. بر اساس چشمدیدهای ایشان، شورای شهری نهادی وابسته به امارت اسماعیلخان بوده است. از نیمۀ دهۀ شصت که اعضای اصلی شورای شهری به دلایلی از آن کنار رفته بودند، وابسته به امارت شد. این وابستگی پس از آن اتفاق افتاد که شخصیت دانا استاد محمدافضل شهیر رئیس شورا زندانی و عبدالله فرهاد به شهادت رسید. سه نفر از جمله قاضی فاروق وحید و استاد ع. م. بعد از مهاجرت و خواجه امینالله احراری در داخل به جبهات شهید افضلی پیوستند.
نویسنده جایی در مقدمه یک تحریف تاریخی را رقم میزند. محتوای یک جلسه را دگرگونه نشان میدهد. در ابتدا آنچه او نوشته را مرور خواهیم کرد و سپس به بیان واقعیت ماجرا خواهیم پرداخت: «شورای شهری هرات در جلسه تاریخی و فوق العادهای که با حضور امیر محمد اسماعیلخان در باغ پهوه(۲) برگزار مینماید، حافظ محمدافضل شهیر را که یک تن از شخصیتهای عالم، نویسنده، شاعر و از حافظان کلام پاک الهی در هرات میباشد … به ریاست این شورا برمیگزیند…. حافظ محمد افضل شهیر و یارانش در جریان اولین ملاقات خویش با امیر محمداسماعیلخان در باغ پهوه به این توافق میرسند که با تشكیلات امارت عمومی هرات یكجا و هماهنگ گردیده و در تحت رهبری امیر محمداسماعیلخان به عنوان بازوی فعال امارت عمومی هرات در داخل شهر به فعالیتهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی …» (احراری، 1403: 22). این روایت سه نقص عمده دارد. 1- استاد شهیر قبل از این نشست به عنوان رئیس شورای شهری انتخاب شده بود. 2- نخستین ملاقات استاد شهیر با اسماعیلخان در منزل خلیفه صاحب حوض کرباس در قریۀ حوض کرباس بوده (نه در باغ پهوه) و 3- شورا به عضویت امارت در نمیآید و در این جلسه به قول استاد ع. م. یکی از حاضران جلسۀ باغ پهوه، امیر اسماعیلخان بیشتر به دنبال جلب حمایت استاد شهیر و شورای شهری بود نه این که استاد شهیر در پی کسب حمایت اسماعیلخان باشد. در این جلسه، شورای شهری از امیر اسماعیلخان حمایت کرد نه اینکه در چوکات امارت مدغم شده باشد.
ریاست معنوی شورای شهری از بدو تأسیس تا زمان شهادت همواره با استاد شهیر بود. ریاست رسمی شورا بعد از قاضی فاروق وحید در سال 1358 در منزل خلیفه صاحب حوض کرباس مستقیماً به استاد شهیر تعلق گرفت و از آن زمان ایشان رسماً ریاست شورای شهری را به عهده داشتند (نقل قول از آقای ع. م.). شورای شهری هرات در آغاز به جمعیت اسلامی و هیچ حزب دیگری تعلق نداشت. بعدها به سبب حضور پررنگ جمعیتیها در آن و از طرفی همان طور که قبلا گفتیم زندانیشدن و کوچ و مهاجرت برخی اعضای کلیدی آن، در دورۀ مرحوم حاجی لالا محمدصدیق، شورا در کنار امارت اسماعیلخان قرار گرفت.
در کتاب تلاش شده که تمام جهاد و مبارزات مردم هرات به پای یک نفر ریخته شود. کسی منکر نقش مهم و کلیدی امیر اسماعیلخان نیست اما در پهلوی اسماعیلخان و امارت، افراد گمنام و صاحب نام بسیاری نیز تلاش کردند و جان دادند. یکی از این افراد که چند بار درین کتاب به گونۀ مغرضانه و گزینشی از کارنامه و فعالیتهای او یاد شدهاست، شهید صفیالله جان افضلی است. در تمام کتاب چند بار از شهید صفیالله جان یاد شدهاست که جز یک بار، خاطرهای که از زبان زندهیاد استاد سیّد محمود خلیق آمده، در باقی موارد یادکردهای او از این شهید، نادیدهگرفتن، دستکمزدن و تحریف واقعیتهاست. جایی نویسنده به نقل از حاجی میر عبدالخالق نوشته که: «صفیالله جان در آن زمان همراه حاجی علیخان بود اما پسانتر قاضی فاروق خان جبهۀ شهید افضلی را هستهگذاری کردند و در دیوانچه برایش جای جور کردند» (ص 45). بلی، خود قائد شهید در یک مصاحبۀ خود میگوید که در سازماندهی قیام 24 حوت با بسیاری از آدمهای باجرأت و پرتحرّک مانند حاجی علی خان، گل احمد خان تیزانی، محمد علی کرخ ، معلم فضل احمد شهید و … همراه بودیم؛ اما شهید افضلی جهاد را چند ماه قبل از خیزش 24 حوت 1357 آغاز کرده بود. او در کابل در زمانی که هنوز فصل جهاد عملی آغاز نشده بود، توسط وزارت داخله دستگیر و زندانی شد. قاضی فاروق وحید دوست نزدیک شهید افضلی بود و بعدها در سال 1359 به جبهات شهید افضلی پیوست اما این گونه نبوده که قاضی فاروق جبهات شهید افضلی را ایجاد کرده باشد. در نقل قولها نویسنده باید دقت کند و از صحت و سقم آن اطلاع حاصل کند.
استاد م. میافزاید که در آن زمان صفیالله جان افضلی بازوی نظامی شورای شهری بود و اگر از مجاهدان فردی با استاد شهیر و استاد شهیر با فردی نزدیکترین نسبت و رابطه را داشتهاست، آن شخص صفیالله جان بود و استاد از لحاظ تشکیلاتی بیشتر به جبهات شهید افضلی باورمند بود تا امارت(۳). به قول آقای عزیزالدین جامی دیدار استاد شهیر با صفیالله جان در سال 1356 خورشیدی با حضور خود آقای جامی در شفاخانۀ علیآباد کابل آن گاه که صفیالله جان بر بستر بیماری بود، نشان از سابقۀ آشنایی این دو شخصیت بزرگ با یکدیگر دارد.
جناب اسماعیلخان که در پشاور از جانب رهبری جمعیت به عنوان امیر این حزب در حوزۀ غرب معرفی میشود، از این حکم رهبری به نفع خویش بهرههای فراوانی برد و در قدم اول جهت حذف رقبای خویش در این حزب به خصوص قوماندانهای جهادی کوشید. همین امر سبب وجود اختلاف میان اسماعیلخان و شهید افضلی و بسیاری از قوماندانان دیگر جهادی در هرات شد.
تشکّل دیگری را که نویسنده از قید قلم انداخته، تشکیل شورای اجرائیۀ جمعیت بود که با انحصارطلبیهای امیر اسماعیلخان، اعضای اصلی آن (سیّد محمد خیرخواه، انجنیر ضیاءالدین شریفی، حاجی عبدالله ایوبی، حاجی عبدالمجید، و …) این شورا را ترک کردند و به جبهات شهید افضلی پیوستند و یا در دفاتر جمعیت در ایران و پاکستان جابجا شدند. از مجموعۀ 18 نفری این شورای اجرائی، تنها حاجی میر عبدالخالق در کنار اسماعیلخان باقی ماند.
در خصوص خود شورای شهری نیز برخی موضوعات خیلی مرتبط سهواً یا عمداً فراموش شدهاست. به طور مثال حاجی عبدالقیوم رهین جغارگی کسی است که نشان و لوگوی شورای شهری را به خط و قلم خویش ترسیم کرد، سرودههای حماسی برای آن نشریه سرود و در این راه زحمات فراوانی کشید اما دریغ از یکبار یادکرد او در تمام این کتاب، آن هم که ادعای معرفی شورای شهری هرات را دارد.
نویسندۀ این کتاب در مواضع بسیاری تا توانسته اغراق و مبالغه به کار بردهاست. من به شماری از آنها در این یادداشت کوتاه اشاره میکنم. احراری در جایی از مقدمه میگوید: «پایگاه اجتماعی این شورا که در واقع مجموعهای از علما، روحانیون، دانشمندان، معزّزین، شعرا، نویسندگان، تجار، اهل کسبه، کارمندان ملكی و نظامی دولت و عامۀ مردم هرات میباشند، به حدّی وسیع میباشد که همكاری حدود 90 فیصد از مردم هرات را احتوا مینماید.» (احراری، 1403: 24 و 147). نویسنده در اینجا با اغراق، 90 درصد مردم هرات را همکار با شورا معرفی کردهاست. با این حساب فقط ده درصد مردم در هرات، شامل طرفدار دولت، مردم بیطرف و هواداران تمامی احزاب و گروههای دیگر جهادی بودند. باید از یاد نبرد که مجاهدین اهل تشیّع (حزب الله)، حزب اسلامی، حرکت انقلاب، حرکت اسلامی، محاذ ملی و گروههای دیگر نیز حضور پررنگی در تحولات سیاسی و نظامی هرات داشتند.
در عین حال میزان حضور نسبی جبهات مستقل سازمان جمعیت اسلامی در سالهای جهاد را در این نمودار(۴) میتوان دید:
چنانچه جنرال محمد ظاهر عظیمی در کتابش به حضور احزاب و گروههای مختلف در سالهای جهاد هرات اشاره میکند: «غرب ولسوالی انجیل مرکز فرماندهی تقریباً همهٔ حزبهای جهادی و فرماندهان مهم بود، مثل جمعیت اسلامی (جناحهای مختلف آن از جمله امارت عمومی امیر محمداسماعیلخان، جبهات شهید افضلی…) حزب الله افغانستان، حزب اسلامی حکمتیار، (هر چند بعد از تسلیمشدن امیرِ حزب اسلامی به نام تورن غلامرسول در هرات به دولت وقت در 1361، حزب در منطقهٔ غرب انجیل حضور فعالی نداشت). حزب اسلامی رعد افغانستان، محاذ ملی افغانستان، نهضت اسلامی افغانستان، حرکت اسلامی افغانستان، حرکت انقلاب اسلامی مولوی محمدنبی (کاکا غلاممحمد شیوان، عبدالقادر بلندشاهی)، جندالله افغانستان و نهضت اسلامی جوانان. همهٔ این گروهها در همین ساحه هر کدام به تناسب نفوذ و محدودههای فعالیتش جبهه یا جبهههایی را در سطح حوزه؛ هدایت، رهبری، اکمالات و فرماندهی میکردند.»(۵)
موارد دیگری از این اغراقها مانند :«مجاهدین و مردم افغانستان با مبارزات آگاهانه و قهرمانیهای بینظیر خود در عرصههای سیاسی و نظامی، نیمی از جهان بشریت را از سلطۀ ظالمانۀ کمپ کمونزم رهایی بخشیدند و …» (ص 25) در حالی که عوامل متعددی سبب فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی وقت شد؛ اما بدون تردید جهاد و مبارزۀ مردم افغانستان یکی از عوامل این فروپاشی محسوب میشود. یا آمار دور از واقعیت «25 هزار شهید در قیام 24 حوت هرات» (ص 73) و …
در جایی نویسنده در نقلقولی که از نشریۀ «بشارت» میآورد، با نام اصلی و مستعار نویسندۀ مطلب آشنا نیست. به طور مثال از کسی به نام مولوی عبدالمتین کرُخی نقل قول میکند و آگاه نیست که این اسم مستعار شخصی است که با وی مصاحبه کرده و با ذکر نام اصلی، از وی سخنان مفصّلی در این کتاب دارد.
باری یک مطلب در این کتاب به چند روایت بیان شدهاست که خواننده نمیداند سرانجام کدام روایت به صواب نزدیکتر است. به طور مثال از زبان سیّد محمود خلیق (ص 57) نوشته شده که شورای شهری استاد شهیر جریانی مستقل بودهاست. جایی دیگر (ص 22) خود نوشته که آقای شهیر در نشست باغ پهوه پذیرفته که در تحت رهبری اسماعیلخان کار کند. جای دیگری (ص 84) به نقل از خواجه امین الله احراری آورده که «شورای شهری برای اولینبار یک جبهه را برای صفیالله جان افضلی تأسیس کرد و سلاح را به شانۀ او کرد و این جبهه با همۀ نام و آوازهای که داشت توسط شورای شهری تأسیس گردیده بود». این سه روایت در تضاد با یکدیگر قرار دارند و خواننده نمیداند کدام یک را بپذیرد. به همین ترتیب در جایی تأسیس جبهات شهید افضلی به شورای شهری (ص 85) و در جای دیگری به قاضی فاروق وحید (ص 4) نسبت دادهاست؛ در حالی که هیچ کدام درست نیست و این جبهات را خود شهید افضلی با تنی چند از یاران و دوستانش از جمله قاضی فاروق و استاد شهیر و … ایجاد کرد.
جایی از زبان حاجی میر صاحب عبدالخالق نوشته که استاد شهیر به امارت پیوستند. در جایی دیگر از زبان آقای عبدالعلی نور احراری نوشته که شورای شهری هرات به ریاست حاجی لالا همکاری خود را با جبهۀ مذکور (جبهۀ جمعیت تحت امر اسماعیلخان) ادامه داد (ص 92). از زبان شخصی دیگر نوشته که «روحیۀ آزادمنشی اسماعیلخان سبب شد تا اعضای شورا با او همکاری کنند» (ص 93). خود اسماعیلخان نیز از معرفی و ایجاد ارتباط میان مجاهدین و شورای شهری سخن گفتهاست (ص 94).
باز در جای دیگر به نقل از مرحوم حاجی لالا روایت غیر مؤثق دیگری ارائه میکند که تاریخ نشر جریدۀ «بشارت» و ایجاد شورای شهری را به حضور امیر صاحب اسماعیلخان در سال 1358 نسبت میدهد. در حالی که بارها در این کتاب آمدهاست که شورای شهری و جریدۀ بشارت قبل از آمدن امیر صاحب اسماعیل تأسیس شده بود. «قائد جهاد گفتند: شما در شهر وظایف جهادی خود را انجام دهید و من به یاری خدای بزرگ به جنگ چریکی بر علیه کمونیستها آغاز مینمایم. مایان به شهر آمدیم و در اوایل سال 1358 شورایی به نام شورای شهری را با هستههای مالی، فرهنگی، نظامی و سیاسی در تحت رهبری استاد محمدافضل شهیر بنیانگذاری نمودیم. در سال 1359 جریدهای به نام «بشارت» به صورت مخفیانه شروع به کار کرد» (صص 91 – 90). جالب است که نویسنده به اختلاف فاحش دیدگاه حاجی لالا با راویان دیگر و حتی با روایت حاجی میر صاحب هم توجه نکردهاست.
بنابرین پیوستن شورای شهری به امارت در قریۀ نقره با نقل و قول مستقیم از حاجی میر صاحب (ص 50)، در قریۀ تلاب به نقل از سیّد محمود خلیق (صص 95 و 96) و در قریۀ ملدان به ادعای خود نویسنده (ص 96) از تناقضات برجستۀ این نوشتار است. اگر آقای محمد دین فهیم میگوید که «امیر صاحب محمداسماعیلخان در حدود یک سالی در بیرون از مرزهای شهر قرار داشتند» (ص 47)، این تناقضگوییها بیش از پیش نمایان میشود؛ زیرا از 24 حوت 1357 تا آغاز سال 1358 پنج روز فاصلۀ زمانی است. با توجه به گفتههای آقای فهیم، امیر صاحب باید در روزهای اول سال 1358 به ایران رفته باشد، در اواسط آن سال به سمت ولسوالی گلران آمده باشد و در اواخر آن سال 1358 به هرات رسیده باشد که یک سال را دربر میگیرد(۶).
این تناقض روایتها از مشکلات جدی این کتاب است. شاید نویسندۀ کتاب ادعا کند که من تنها به ثبت نقلقولهای دیگران دربارۀ یک جریان پرداختم و هر کسی خود مسئولیت سخنانش را دارد. نه، این درست نیست، نباید مخاطب را با سخنان تکراری و متناقض خسته و سردرگم بسازیم.
نویسنده در مواردی برخی ادعاهایی را مطرح کردهاست که با واقعیتهای تاریخ معاصر هرات همخوانی ندارد. جایی نوشتهاست: «با کمال جرئت میتوان گفت که جهاد هرات به یاری خداوند متعال(ج) و رهبری مدبّرانۀ امیر محمداسماعیلخان همراه با فعالیتهای سازنده و نفوذی شورای شهری هرات، شورای کمیتۀ ولایتی هرات و حمایت کامل مردم این منطقه به پیروزی رسیده و ورود فاتحانۀ مجاهدین به شهر هرات در نتیجۀ هیچ ائتلافی با هیچ جناحی از دولت بر سر اقتدار و یا جریانات چپ و راست دیگر صورت نگرفتهاست» (احراری، 1403: 146). این که سقوط هرات در ائتلاف با نیروهای دولت وقت صورت نگرفت، درست است اما این را هم بگوییم که دولتی نمانده بود تا ائتلافی صورت گیرد. همه چیز آمادۀ سقوط بود و این امتیازی برای کسی محسوب نمیشود. در ثانی، این که جهاد هرات تحت رهبری فلانی و در نتیجۀ فعالیتهای شورای ولایتی پیروز شدهاست، سخنی گزاف و غیر واقعی است. در هرات جبهات مختلفی به جهاد مشغول بودند و صرفاً نیروهای امارت، تحت امر اسماعیلخان فعالیت میکردند. در پاراگراف فوق از عدم ائتلاف یا جریانات چپ و راست سخن گفته شده که جریان چپ معلوم است؛ اما مراد از جریان راست سایر مجاهدین میباشد که واقعیت امر برای ایشان رسواکننده است. وی مینویسد که امارت در حال برنامهریزی بود تا فردای آن وارد شهر شود که با کمال تعجب خبر رسید که مجاهدین وارد قوماندانی امنیه شدند. واقعیت امر این است که نیروهای امارت در پشت کمربند امنیتی سرگرم برنامهریزی بودند که مجاهدین جبهات شهید افضلی، قاری علی احمد، تعداد اندکی از افراد امارت و احزاب و گروههای دیگر که قبلاً نام برده شد، از قسمتهای مختلف شهر ساعت 10 همان شب که نگارنده هم حضور داشت، از روی میدانهای ماین عبور کرده و وارد شهر شدند. مراکز مهم دولت در همان شب به شمول قوماندنی امنیه، امنیت ملی و کمیته ولایتی (باغ آزادی)، فرقه 17 به شمول بسیاری از پستههای داخل شهر توسط مجاهدین شهید افضلی تصرّف شد و نیروهای امارت بعد از ظهر فردای آن روز وارد شهر شدند. بنابرین تصرّف شهر هرات نه توسط امارت بلکه توسط جبهات مختلف جهادی جمعیت و دیگر احزاب صورت گرفت. ناهماهنگی در میان مجاهدین در تصرّف مناطق مختلف موج میزد و اگر تدبیر و دوراندیشی به کار نمیرفت بیم یک جنگ بزرگ مثل کابل در هرات نیز محتمل بود. به طور مثال، با ورود بخشی از نیروهای جبهات شهید افضلی تحت امر معلم حفیظالله خان آزادانی، نیروهای صوفی جبّار صبح 8 ثور وارد فرقۀ 17 شدند. آنان در همان روز صبح پیروزی، آمادۀ جنگ بودند که فرقه را کاملاً خود تصرّف کنند. معلم حفیظالله از مرکزیت قوماندانی جبهات شهید افضلی جهت برخورد با این معضل هدایت میگیرد و قوماندان عمومی جبهه جنرال افضلی برای جلوگیری از جنگ داخلی و تخریب شهر و تهدید جان شهروندان در اقدامی که شاید در چند دهۀ اخیر در میان گروههای مسلح کشور کمنظیر بوده، دستور تخلیۀ فرقۀ 17 را بدون درگیری صادر میکند.
در جایی دیگر نویسنده در سه قسمت از نقش زنان یاد میکند که بدون تردید خواهران و دختران ما نقش پررنگی در مبارزه علیه متجاوزین داشتند. اما نام بردن از چند تن بخصوص و چشمپوشی عمدی از تعدادی دیگر، شاید نشان از عدم وسعت نظر نویسنده داشته باشد. زمانی که آمنه افضلی، حلیمه حسینی، کریمه عظیمی، عزیزه ساعی، راحمه ابراهیمی، سیما غوریانی و … عملاً وارد مبارزه شدند و به پخش و نشر اعلامیهها پرداختند، سلاح حمل کردند و حتی اقدام مسلحانه کردند چرا از اینان نام نمیبرد؟ آیا خبر دارید که در آغازین روزهای مبارزه، خانم افضلی از دبیرستان/لیسۀ مهری اخراج و دختر عمهاش کریمه عظیمی با تعدادی کتاب و اعلامیه دستگیر گردید و نزدیک به یک سال را در محبس زنانۀ هرات سپری کرد. چند زن دیگر در تاریخ معاصر هرات به جرم پخش کتاب و شبنامه در شهر هرات دستگیر شدهاند؟ این قضیه یا به بیخبری نویسنده ارتباط دارد و یا این که از واقعیتها چشمپوشی کردهاست.
کتاب «قدرت پنهان» کتابی است که به تازگی به روش مصاحبه و گفتوگو با افراد مختلف دربارۀ پیدایش و فعالیتهای شورای شهری هرات در اواخر دهۀ 1350 خورشیدی به کوشش محمدیوسف قوام احراری منتشر شدهاست. در پهلوی برخی محاسن کتاب که به ثبت یک جریان مهم در تاریخ جهاد هرات پرداخته، این تحقیق از مشکلات ساختاری و محتوایی زیادی رنج میبرد. روایات افراد مختلف در کنار هم بدون بررسی و همسنجی با یکدیگر مطرح شدهاست. نویسنده میبایست نقطههای اختلاف را در روایات مشخص میکرد و ضمن طرح آن با خوانندگان، در خصوص تفاوت روایات با مصاحبهشوندگان به بحث و گفتگو میپرداخت. تعدّد روایات و تناقض آنها برخورد و مواجهه با این کتاب و دریافت حقیقت را برای خوانندگان دشوار ساختهاست. جز این، کتاب مملو از تکرار مباحث و روایتها از زبان افراد گوناگون است. نویسنده بر اساس شواهدی که نقل شد در صدد مصادرۀ جهاد هرات به نفع جریانی که خود به آن منتسب بوده و نادیدهگرفتن نقش غیر خودیهاست. به راحتی مثالهای دیگری از لابهلای این متن میتوان استخراج کرد که جهتگیری و تنگنظری نویسنده در تحوّلات هرات در این دوره را به نمایش میگذارد. این چند مثال به عنوان مشت نمونۀ خروار مطرح شد و امیدوارم توانسته باشد لزوم دقّت و احتیاط بیشتر در نگارش این دست از تحقیقات را برای نویسندگان و خوانندگان علاقهمند روشن بسازد.
(۱) عنوان عربی «امیر» به معنی امردهنده است. این عنوان در طول تاریخ در مناطق اسلامی برای رهبران سیاسی -نظامی و حاکمان مسلمان به عنوان نشانهای از اقتدار و مشروعیت دینی استفاده شدهاست. این عنوان در سدههای اخیر در افغانستان، از امیر دوستمحمد تا امیر حبیبالله کلکانی به کار رفت. در دورۀ جهاد با ارتش سرخ شوروی با استفاده از صبغۀ اسلامی این کلمه، احزاب جهادی این عنوان را به یکی از فرماندهان خود در هر ولایت میدادند و امکانات نظامی، مالی و لوژستیکی را از طریق او به سایر فرماندهان میرساندند. در واقع هر ولایت یک امیر عمومی و چندین امیر فرعی داشت که حوزۀ فعالیت آنان یک شهرستان یا ولسوالی مشخص بود. «امارت عمومی هرات» در ابتدا نام نهاد مرکزی نیروهای جهادی جمعیت اسلامی افغانستان در هرات بود و اسماعیلخان بر اساس حکمی از پیشاور از رهبر جمعیت برهانالدین ربانی به این سِمَت تعیین شد. بعدها با بروز اختلافات میان فرماندهان هراتی جمعیت با اسماعیلخان و با وجود عدم پذیرش آنان به کار تحت قیادت اسماعیل خان، او نام «امارت عمومی هرات» را به «امارت عمومی حوزۀ جنوب غرب» تغییر داد و عنوان امیر را برای خود حفظ کرد. از این پس امارت عملاً متعلق به مجاهدین تنها تحت فرماندهی اسماعیلخان شد و دیگر جریانهای جهادی جمعیت راه خود را جدا کردند و دست به ایجاد جبهات مستقل زدند. حمایت مالی و لوژستیکی جبهات مستقل نیز جداگانه از طریق رهبری حزب جمعیت انجام میشد.
(۲) باغ پهوه: این باغ که در غرب شهر هرات و در قریۀ نقره شهرستان انجیل قرار دارد یکی از باغهای مشهور این منطقۀ هرات است. این باغ که ملکیت شخصی است متعلق به محمدکریمخان شمس (رئیس اتحاد) بوده و هم اکنون در اختیار فرزندان و نوادگانشان قرار دارد. باغ پهوه در حدود سالهای 1330 تا 1332 در مساحت 40 جریب زمین با درختان میوۀ گوناگون به ویژه رزستان بزرگ با کوشکی در وسط باغ و حوضی بزرگ ساخته شد. دور تا دور باغ دیوار و برجهای بزرگی داشته که هم از جهت محافظت و هم به عنوان کبوترخانه استفاده میشدهاست. این باغ گاه پذیرای مقامات بلندپایه هرات و کابل از جمله محمدظاهرشاه و شاهمحمود صدراعظم وقت افغانستان بودهاست. این باغ در مابین اراضی خانوادۀ شمس که 700 جریب مساحت دارد، اعمار شده است. در سالهای جهاد که تمام مناطق غرب شهر هرات به اثر بمباران پیهم روسها خالی از سکنه شده بود، تنها مجاهدین در این مناطق حضور داشتند. فرمانده بومی این قریه شیرگل خان نقره نام داشت اما قریههای جایه و نقره که متّصل یکدیگر قرار داشتند از لحاظ ساحۀ حضور پس از سال 1363 در اختیار جبهات شهید افضلی بود. یکی از کلینکهای صحی جبهات شهید افضلی از سال 1369 تا 1372 هجری شمسی به مسئولیت دکتر عبدالحکیم تمنا و تیم پزشکی همکارشان (دکتر عبدالکریم منصف، برادران اوبهی (سیّد معشوق، سیّد نعیم و سیّد نبی) و دکتر بشیر در این ساختمان و این قریه مستقر و به خدماترسانی به مردم و مجاهدین مشغول بودند. درختان باغ پهوه و دیگر تأسیسات آن اکنون به سبب عدم رسیدگی در وضعیت نامناسبی قرار دارد.
(۳) گفتگوی تلفنی با استاد ع. م، 4 اسد 1403 ساعت 30/9 شب به وقت افغانستان.
(۴) پژوهش آماری در این حوزه انجام نشده و این نمودار تقریبی را برای نخستین بار نگارنده بر اساس اطلاعاتی که در این حوزه دارد و در گفتگو با جریانهای مختلف آن را تأیید کرده، اینجا طرح شدهاست.
(۵) ظاهر، عظیمی، (۱۴۰۳)، «سنگرداران»، ص 59، انتشارات امیری: کابل.
(۶) در سفر به گلران چهار تن از نزدیکان و وابستگان ما (شهید محمدافضل افضلی برادرم، شهید جمال ناصر نبی بچه کاکایم، شهید نورالدین سکندر بچه خالهام و شهید معروف جان جامی دوست خانوادگی ما) به عنوان مجاهد ایشان را از ایران تا ولسوالی گلران و شهر هرات همراهی کردند و سپس در کنار شهید صفیالله جان افضلی قرار گرفتند.